دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۶۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۳
شهریور ۹۳

* چندگاهیست وقتی میگویم:
«و فی کل الساعة» 
دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست
* وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.
* وقتی می گویم: 
«و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت، در میان گریه لبخند بر لبم نقش می بندد.
* وقتی می گویم:
«و دلیلا و عینا»
یقین دارم که تو راهنما و تاظر اعمال منی.
* وقتی می گویم:
«حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین دارم که روزی حکومت تو بر زمین گسترده می شود و همگی شاهد مدینه فاضله ات خواهیم بود. 
* وقتی می گویم:
«و تمتعه فیها طویلا»
به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو طعم عدالت را می چشند غبطه می خورم و
* چندگاهیست دعای فرج را چندبار 
می خوانم. تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد،
هم اشکم بریزد،
هم در جست و جویت باشم،
هم سرپرستم باشی،
هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم. وهم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است.....
و باز هم از ته دل مخلصانه
* می گویم :

'' اللهم عجل لولیک الفرج '
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۴۷
سین میم
۱۳
شهریور ۹۳

بسم الله الرحمن الرحیم
.
.
.
.
.
دکـتـر نـوار قـلـب مـرا بـا وضـو بـگیـر
دنـدانه های سین حسین اسـت ایـن خـطـوط . . .
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۰
سین میم
۱۲
شهریور ۹۳

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

کودک و پیر ندارد ، همه در وادی عشق
نوکر حلقه به گوش پسر فاطمه اند ...
 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۴۲
سین میم
۱۲
شهریور ۹۳

عاشقم
اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش
پای به قلب من دیوانه نهادی.
تو کجا؟
کوچه کجا؟
پنجره ی باز کجا؟
من کجا؟
عشق کجا؟
طاقت آغاز کجا؟
تو به لبخندو نگاهی
من دلداده به آهی
بنشستیم .
تو در قلب و
من خسته به چاهی
گنه از کیست؟
از آن پنجره ی باز؟
از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشم گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد گنه پنجره و لحظه و چشمت
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب،
تو را تنگ در آغوش بگیرم .
فریدون مشیری
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۳۶
سین میم
۱۱
شهریور ۹۳
چنان شمعی که از اطرافیان پروانه می سازد
حسین بن علی(ع) از عاقلان دیوانه می سازد ...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۴۷
سین میم
۱۱
شهریور ۹۳

نذر کرده ام

یک روزی که خوشحال تر بودم

بیایم و بنویسم که

زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید

و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .



یک روزی که خوشحال تر بودم

می آیم و می نویسم که

" این نیز بگذرد "


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۷
سین میم
۱۰
شهریور ۹۳

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا  خوب ترینم  کافیست

" محمد علی بهمنی "
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۰۸
سین میم
۱۰
شهریور ۹۳
آدمی دیوانه چون من یار میخواهد چه کار؟

این سر بی عقل من دستار میخواهد چه کار؟ 

شعر خود را از تمام شهر پنهان کرده ام 

یوسف بی مشتری بازار می خواهد چه کار؟
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۰۷
سین میم
۰۹
شهریور ۹۳



ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺑﺎﺷﻢ

ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻗﺼــــﻪ ﭘﺮ ﺣﺎﺩﺛــﻪ ﺣﺎﺿــــﺮ ﺑﺎﺷﻢ

ﺣﮑﻢ ﭘﻴﺸﺎﻧﯽ ﺍﻡ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮔﻢ ﺷﻮﯼ ﻭﻣﻦ

ﺑــﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﻣﺴﺎﻓــــﺮ ﺑﺎﺷـــﻢ

ﺗﻮ ﭘﺮﯼ ﺑﺎﺷـــﯽ ﻭ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﺮﻭﯼﻣﻦ

ﺑﻪ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺗﻮ ﻳﮏ ﻣﺮﻍ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺑﺎﺷم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۴۰
سین میم
۰۹
شهریور ۹۳

با تو می مـــانـَم که از نـام تو دل آذیــــــــن شود ...

تا که شرح عشقمـــان یک قصــــــه ی دیرین شود

آنـقَـدَر شــور از دلـــم صَـــــــرفِ نگــاهــت میکنم

تا تمـــــام تلخــــی چشمـــــــان تـو شیــــــرین شود

آنچنـــان پـــرشـــور میـرقصــم کــه از تـأثیــــر آن

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۲
سین میم