دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۹۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۱
ارديبهشت ۹۳


شب من پنجره ای بی فردا

روز من قصه ی تنهایی ها

مانده بر خاک و اسیر ساحل

ماهی ام ، ماهی دور از دریا

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۵
سین میم
۲۱
ارديبهشت ۹۳




من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم


در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم


مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم


سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۲۰
سین میم
۲۱
ارديبهشت ۹۳

دریغ
بی شکوه و غریب و رهگذرند
یادهای دگر ، چو برق و چو باد
یاد تو پرشکوه و جاوید است
و آشنای قدیم دل ، اما
ای دریغ ! ای دریغ ! ای
فریاد
با دل من چه می تواند کرد
یادت ؟ ای باد من ز دل برده
من گرفتم لطیف ،‌ چون شبنم
هم درخشان و پاک ، چون باران
چه کنند این دو ، ای بهشت جوان
با یکی برگ پیر و پژمرده ؟

اخوان ثالث

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۴۱
سین میم
۲۰
ارديبهشت ۹۳


شهید شیمایی ابوالفضل سپهر


یه روزی روزگاری دو تا بچه بسیجی
نمی دونم کجا بود تو فکه یا دوعیجی
تو فاو یا شلمچه تو کرخه یا موسیان
مهران یا دهلران تو تنگه حاجیان
تو اون گلوله بارون کنار هم نشستند
دست توی دست هم با هم جناق شکستند
با هم قرار گذاشتن قدر هم رو بدونن
برای دین بمیرن برای دین بمونن
با هم قرار گذاشتن که توی زندگیشون
رفیق باشن و لیکن اگر یه روز یکیشون
پرید و از قفس رفت اون یکی کم نیاره
به پای این قرارداد، زندگیشو بذاره
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۴۲
سین میم
۲۰
ارديبهشت ۹۳

متن زیر برگرفته از یادداشتهای شخصی سهراب است:
«دنیا پر از بدی است. و من شقایق تماشا می کنم. روی زمین میلیونها گرسنه است. کاش نبود. ولی وجود گرسنگی، شقایق را شدیدتر می کند. و تماشای من ابعاد تازه ای می گیرد. یادم هست در بنارس میان مرده ها و بیمارها و گداها از تماشای یک بنای قدیمی دچار ستایش اُرگانیک شده بودم. پایم در فاجعه بود و سرم در استتیک. وقتی که پدرم مرد، نوشتم: پاسبان ها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف کرده بود. فاجعه آن طرف سکه بود و گرنه من می دانستم و می دانم که پاسبان ها شاعر نیستند. در تاریکی آن قدر مانده ام که از روشنی حرف بزنم. چیزی در ما نفی نمی گردد. دنیا در ما ذخیره می شود. و نگاه ما به فراخور این ذخیره است. و از همه جای آن آب می خورد. وقتی که به این کُنارِ بلند نگاه می کنم، حتی آگاهیِ من از سیستم هیدرولیکیِ یک هواپیما، در نگاهم جریان دارد. ولی نخواهید که این آگاهی خودش را عریان نشان دهد. دنیا در ما دچار استحاله [ی] مداوم است. من هزارها گرسنه در خاک هند دیده ام و هیچ وقت از گرسنگی حرف نزده ام. نه، هیچ وقت. ولی هر وقت رفته ام از گلی حرف بزنم دهانم گس شده است. گرسنگی هندی سَبک دهانم را عوض کرده است و من دِین ِ خود را ادا کرده ام.»

متنها برگرفته از کتاب هنوز در سفرم - سهراب سپهری و کتاب نگاهی به سهراب سپهری (سیروس شمیسا)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۲۴
سین میم
۲۰
ارديبهشت ۹۳


میلاد فرخنده و مسعود جواد الائمه حضرت امام محمد تقی علیه السلام و باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام مبارک باد



آمدی تا که عشق ما بشوی
ثمر کار انبیا بشوی
در زمان قنوت های دلم
پاسخ ذکر ربّنا بشوی

آمدی تا به عرصه ی بخشش
در صف بندگی خدا بشوی
کربلا مشهد است و آمده ای
تا علی اکبر رضا بشوی

نقل کردند این حکایت تو
برکت بارد از ولادت تو* 
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۱۷
سین میم
۱۷
ارديبهشت ۹۳

«...دیروز که نامه ات رسید هنوز شیار دیدنت روی زمین بود و تازه بود. در نیمروز «شمیران» از چه سخن می گفتیم؟ دستهای من از روشنی جهان پر بود و تو در سایه روشن روح خود ایستاده بودی. گاه پرنده وار شگفت زده به جای خود می ماندی.

نازی، تو از آب بهتری. تو از ابر بهتری. تو به سپیده دم خواهی رسید. مبادا بلغزی. من دوست توام و دست تو را می گیرم. روان باش که پرندگان چنین اند و گیاهان چنین اند. چون به درخت رسیدی به تماشا بمان. تماشا تو را به آسمان خواهد برد. در زمانه [ی] ما نگاه کردن نیاموخته اند و درخت جز آرایش خانه نیست و هیچ کس گلهای حیاط همسایه را باور ندارد. پیوندها گسسته. کسی در مهتاب راه نمی رود و از پرواز کلاغی هشیار نمی شود و خدا را کنار نرده ایوان نمی بیند و ابدیت را در جام آب خوری نمی یابد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۳۳
سین میم
۱۷
ارديبهشت ۹۳

تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی
تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است
حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی
خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا
چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی
ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار
تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟
من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی
عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۲۳
سین میم
۱۷
ارديبهشت ۹۳

مردادی عجول نیســـت فقـــط مشتاقـــه!
مردادی ساده نیســـت فقـــط مهربونــــه!
مردادی حواس پرت نیســـت فقـــط دلســـوزه!
مردادی دمدمی نیســـت فقـــط تو تصمیم گیری هاش حساســــــه!
مردادی کم جنبه نیســـت فقـــط به خاطر دل شیشه ایش زودرنجــــــــه!
مردادی مغرور نیســـت فقـــط دلیلی نمیبینه باهرکسی هم کلام بشــــــــه!


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۱۷
سین میم
۱۶
ارديبهشت ۹۳

ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﻭ ﺁﺩﻡ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻢ ...
ﺩﻟﻤﻮ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﻨﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺧﻮﺩﺷﯿﻔﺘﻪ ﺍﻡ !...
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻣﻦ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﮕﻪ ﻧﻪ؟؟؟
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻣﮑﺎﻥ ﺍﻣﻦ ﻣﻨﻪ !
ﭘﺲ ﻟﻄﻔﺎ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺸﯿﺪ ...
ﮐﻔﺸﺎﺗﻮﻥ ﻫﻢ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯾﺪ
ﺩﻭﺱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﯾﺪ ﺟﺎﯼ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ﺑﻤﻮﻧﻪ
ﺩﻝ ﯾﻪ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻘﺪﺳﻪ

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۰۳
سین میم