دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۹۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۲
ارديبهشت ۹۳




امام : من به خــال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـــار تـو را دیـدم و بیمار شــدم

آقا : تــو که خــود خال لبی از چه گرفتــار شدی تو طبیب همــه ای از چه تو بیمار شدی


امام : فــارغ از خود شــدم و کوس اناالحق بزدم همچــو منصــور خریـــدار سـر دار شـدم

آقا : تو که فــارغ شـده بودی ز همه کون و مکان دار منصــور بریدی همه تن دار شدی


امام : غـم دلـدار فکنده است به جانـم، شــرری که به جــان آمــدم و شهــــره بازار شدم

آقا : عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر ای که در قــول و عمل شهره بازار شدی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۰۹
سین میم
۰۲
ارديبهشت ۹۳

دریافت
حجم: 1.52 مگابایت
توضیحات: تصنیف سرگشته با صدای استاد مختاباد

متن تصنیف سرگشته

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۵۲
سین میم
۰۲
ارديبهشت ۹۳

صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد
بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد
ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم
به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد
ز صبا همی‌رسیدم خبری که می‌پزیدم
ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد
به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت
به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد
هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در
تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۴۰
سین میم
۰۲
ارديبهشت ۹۳

زندگی رو دوست دارم/با تمام بدبیاریش
عاشقی رو دوست دارم با تمام بیقراریش
من میخوام اشک و بفهمم وقتی از چشام میریزه
تنهایی گرچه کشندس_واسه من خیلی عزیزه
تو کتاب نوشت که عاشق خیلی تنها خیلی خستس
جای بارون بهاری روی چترای شکستس
اما من میگم یه عاشق همه ی دنیارو داره
همه چترارو باید بست
وقتی آسمون میباره

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۲۳
سین میم
۰۲
ارديبهشت ۹۳

میخوای رد شم ازت اما نمیشه
حوالی نگاهت جاده ای نیست
مثه میدون مین میمونه چشمات
گذشتن از تو کارساده ای نیست

نمیتونم برم بعدش ببینم
که پر میشه تموم جای خالیم
من از دستای تو چیزی نمی خوام
بجز پر کردن دستای خالیم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۲۱
سین میم
۰۱
ارديبهشت ۹۳

دفتر آتش می زنم امشب، نمی دانی چرا؟!
ماجرا از چهره ام امشب نمی خوانی چرا؟!

در مسیر ِ زندگــی با من کســی همراه نیست
هرکسی راه ِ خودش را می رود، گمراه نیست

روزگاری گفتــه بــودم مــــی روم تا انتهــــــا
می روم تا سرزمین و دشت و صحرای ِ خدا

می روم آنجا که بین ِ عاشق و معشوق نیست، 
تار مــوئی فاصله! در بینـشان صندوق نیست 

با حساب ِ هیچ کس کاری ندارد هیچ کس
بهر ِ هم یک ذره آزاری ندارد هیچ کس

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۱
سین میم
۰۱
ارديبهشت ۹۳

ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا طلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران پرواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۴۵
سین میم
۰۱
ارديبهشت ۹۳

عاشقم ، اهل همین کوچه ی بن بست کـناری

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
مــن کجا ؟
عشـــق کجا ؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۴۲
سین میم
۰۱
ارديبهشت ۹۳


کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و  آنگاه آوازی
در قناری‌ها نگه کن
در قفس تا نیک دریابی
کزچه در آن تنگناشان
باز شادی‌های شیرین است...

کم‌ترین تحریری از یک زندگانی
آب نان آواز ور فزونتر خواهی از آن
گاهگه پرواز
ور فزونتر باز هم خواهی
بگویم باز

آنچنان بر ما به نان و آب تنگسالی گشت
که کسی به فکر آوازی نباشد
اگر آوازی نباشد
شوق پروازی نخواهد بود

(دکتر شفیعی کدکنی)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۴۱
سین میم