دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۳۸ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۵
آبان ۹۲

میدانم روز مرگم

غمگین خواهى بود!
نه براى من
من که مدت هاست رفته ام...
براى خودت!
دیگر کسی نیست
که با تمام وجود
تو را دوست بدارد
دیگر کسی نیست
که بی محلى هایت را
طاقت بیاورد.
دیگر کسی نیست
که براى دیدن لبخند زیبایت
دنیا را به رقص بیاورد
دیگر کسى نیست
که خدایش باشى
که پرستش ات کند
غمگین میشوى
نه براى من
براى خودت!
که جز دفتر شعرهایم
در یاد هیچکس ماندگار نخواهى بود
که آرام آرام
فراموش خواهى شد...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۰۹:۴۳
سین میم
۱۴
آبان ۹۲



به خاطر آرامشی که ارزانی ام داشتی از تو ممنونم
به خاطر رفع همه دغدغه ها ؛ و امنیتم از تو ممنونم
به خاطر ر جسم سالم و نشاط و شادابیم از تو ممنونم
به خاطر نیت پاک و قلب مهربانم از تو ممنونم
به خاطر آگاهی و دانائیم از تو ممنونم
به خاطر گذشت و بخششم از تو ممنونم
مهربان خدای خوب من

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۰:۵۹
سین میم
۱۴
آبان ۹۲

قصه‌های کربلا,قصه امام حسین,داستان امام حسین

یکی بود یکی نبود    زیر گنبد کبود    هزار و سیصد سال پیش          یک خبر مهمی بود


           بچه ها خوب گوش کنید                  حواس هاتون را جمع کنید     

 

   به صورت قصه می گم

 

******************

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۰:۲۲
سین میم
۱۲
آبان ۹۲

قایقی خواهم ساخت، 
خواهم انداخت به آب. 
دور خواهم شد از این خاک غریب 
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه‌ی عشق
قهرمانان را بیدار کند.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۲ ، ۱۴:۳۲
سین میم
۰۸
آبان ۹۲

امشب هی به یادت پرسه خواهم زد غریبانه

در کوچه های ذهنم ــ اکنون بی تو ویرانه ــ


پشت کدامین در ، کسی جز تو تواند بود ؟

ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۲۰:۲۸
سین میم
۰۸
آبان ۹۲

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم


آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟

هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۲۰:۲۴
سین میم
۰۸
آبان ۹۲

بغض نکن گریه  نکن اگر چه غم کشیده ای
برای من فقط بگو خواب بدی که دیده ای

اگر که اعتماد تو به دست این و آن کم است
تکیه به شانه ام بده که مثل صخره محکم است

به پای صحبتم بشین فقط ترانه گوش کن
جام به جام من بزن جام مرا تو نوش کن

ترا به شعر می کشم چو واژه پیش می روی
  مرگ فرا نمی رسد تو تازه خلق می شوی

تو در شب تولدت به شعله فوت می کنی
به چشم من که می رسی فقط سکوت می کنی

اگر کسی در  دل توست بگو کنار می روم
گناه کن به جای تو بر سر دار می روم

شاعر: افشین مقدم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۶
سین میم
۰۸
آبان ۹۲

حرف‌هایی هست‌ برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی‌گوییم.. 
و حرف‌هایی هست برای نگفتن، حرف‌هایی که هرگز‌ سر‌ به ابتذال گفتن فرود نمی‌آورند. 

حرف های شگفت
، زیبا و اهورایی همین‌هایند و سرمایه ماورایی هرکس به اندازه حرف‌هایی است که برای نگفتن دارد،

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۳۶
سین میم
۰۸
آبان ۹۲

کیستی که من

این گونه

به اعتماد

نام خود را

با تو می گویم،

کلید خانه ام را

در دستت می گذارم،

نان شادیهایم را

با تو قسمت می کنم،

به کنارت می نشینم و بر زانوی تو

این چنین آرام

به خواب می روم؟

کیستی که من

این گونه به جد

در دیار رویاهای خویش

با تو درنگ می کنم؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۰۹:۳۲
سین میم
۰۶
آبان ۹۲

نیمه شب بود و غمی تازه نفس ,

ره خوابم زد و ماندم بیدار .

ریخت از پرتو لرزنده ی شمع

سایه ی دسته گلی بر دیوار .

 

همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب و لرزان بود

چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

گوئیا مرده ی سرگردان بود !

 

شمع , خاموش شد از تندی باد ,

اثر از سایه به دیوار نماند !

کس نپرسید کجا رفت , که بود ,

که دمی چند در اینجا گذراند !

 

این منم خسته درین کلبه تنگ

جسم درمانده ام از روح جداست

من اگر سایه ی خویشم , یا رب ,

روح آواره ی من کیست , کجاست ؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۸:۴۵
سین میم