دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)
۲۵
شهریور ۹۳

قطره دلش دریا می خواست.

خیلی وقت بود که به خدا گفته بود ...

هر بار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهیست طولانی.راهی از رنج و عشق و صبوری ...هر قطره را لیاقت دریا نیست !

قطره عبور کرد و گذشت.

قطره پشت سر گذاشت.

قطره روان شد و راه افتاد و هربار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت ...

تا روزی که خدا گفت : امروز روز توست.روز دریا شدن.

خدا قطره را به دریا رساند.

قطره طعم دریا را چشید.طعم دریا شدن را.

اما ...

روزی قطره به خدا گفت : از دریا بزرگ تر ... آری از دریا بزرگ تر هم هست !؟

خدا گفت : هست .

گفت : پس من آن را می خواهم. بزرگ ترین را . بی نهایت را ...

خدا قطره را برداشت ودر قلب آدم گذاشت و گفت :

اینجا بی نهایت است.

آدم عاشق بود.

دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت.

آدم همه ی عشقش را توی یک قطره ریخت.

قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی که از چشم عاشق چکید ...

خدا گفت : حالا تو بی نهایتی ...

چون عکس من در اشک عاشق است .