دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)
۲۶
فروردين ۹۳

دلگیر شبی در زد ، فتانه نمی خواهی ؟
بی قصّه دل خود را ، افسانه نمی خواهی ؟

بی حوصله دل گفتا ، شوریده مکن ما را
گفتم به سر گنجی ، دردانه نمی خواهی ؟

ای بر سر سجاده ، دور از می و از باده
لب ریز ِ شراب آمد ، پیمانه نمی خواهی ؟

دل بار دگر بامن ، او گر شودت دشمن
گوش ات به نصیحت کن ، فرزانه نمی خواهی ؟

ای دل نکند خوابی ، برخیز که بر آبی
ای خانه خراباتی ، حنانه نمی خواهی ؟

گر دیر شود حسرت ، خم تا نشدت قامت
آن موی پریشان را ، بر شانه نمی خواهی ؟

شاید شده ای عاقل ، هشیار شو ای غافل
چرخی بزن این میدان ، مستانه نمی خواهی ؟

او برشب تاران شد ، شمعی نه فروزان شد
خود سوز ِچه بی حاصل ، پروانه نمی خواهی ؟

دل باز خروشان شد ، چون چشمه ی جوشان شد
زنجیر گسست آمد ، دیوانه نمی خواهی ؟

بی نام و نشان خندان ، از دور تر ِ میدان
صیّاد دلی ما را دزدانه نمی خواهی ؟

شمس الدین عراقی