دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۴۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار ناب» ثبت شده است

۱۸
آبان ۹۳



نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که دلم می‌خواهد همیشه شاد باشی، لبخند بزنی .
نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما گاهی احساس می‌کنم که به حضورت احساس دلتنگی می‌کنم.
نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که برای وجود تو، برای احساسات و عقاید تو، برای آن چه نزد تو محترم است، احترام قائلم.
نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما می‌دانم که اگر آرزویی هست، با تو خوب‌تر است، اگر سخنی هست، با تو دلنشین‌تر است، اگر دشواری‌ای هست، با تو آسان‌تر است، اگر سکوتی هست، با تو خوشایندتر است، اگر اندوهی هست، با تو سبک‌تر است، اگر خیالی هست، با تو شیرین‌تر است و اگر امیدی هست، با تو پر رنگ‌تر است…..
نمی‌دانم دوست داشتن چیست! اما یک نفر گفت: « او دوست داشتن و دوست بودن را خوب بلد است…»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۶
سین میم
۱۷
آبان ۹۳


دیگر از باغچه  صدای پای تو نمی آید 
پروانه ها  بر عطرهای خشکیده پژمرده اند 
و من در نگاه پنجره ای خاموش 
به ازدحام کسی می نگرم 
که از دوردستِ یک احساس 
همیشه می آیدو هرگز نمی رسد 
از گونه هایم  صدای پائیز می آید 
آنجا که هر قطره اشک 
برگ زردی می شود   
که می گوید 
بهار رفته است 
و من  با چشم هائی
لبریز بغض درختان تنها
در فصل کوچ  لانه ها  
برگ برگ می ریزم 
و شاخه شاخه در خود   
می خشکم 
دیگر از باغچه 
صدای پای تو نمی آید 
گل های سرخ
دلتنگی ات را  
در آسمان می بویند
و آوای باران
سمفونی دست های غمگینیست
که عشق را  دوست می داشت !  
  ---------------------------------
پرویزصادقی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۴
سین میم
۱۶
آبان ۹۳


گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس

گاهی احساس تلف میشود به پای یک عمر

وچه عذابی میکشد

انکس که هم عمرش تلف میشود هم احساسش..

فلسفه تنهایی را هرچقدر هم که خوب ببافند

باز هم بی قواره بر تن ادم زار میزند ...

تمام فعلهای ماضی ام را ببر

چه در گذر باشی چه نباشی

برای من استمراری خواهی بود

که هرلحظه تو را صرف میکنم .

خدایا یک مرگ بدهکارم و صد ارزو طلبکار

خسته ام ...

یا طلبت رابگیر یا طلبم را بده

((سپیده))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۸
سین میم
۱۶
آبان ۹۳

ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺩﻡ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ ؛
ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ،
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻤﺎﻧﯽ
ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﯼ !...
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻔﯽ
یعنی؛ ﺟـــــــﻬﻨﻢ ..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۳ ، ۰۹:۲۸
سین میم
۰۴
آبان ۹۳




خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۹:۴۲
سین میم
۰۱
آبان ۹۳

کاش میشد برات بنویسم...
چقدر دل تنگم....
و دوباره چقدر از تو دور....
کجایی...
سر کدوم چهار راه جلوی کدوم خیابون...
توی کدوم فصل...
 هیچی تو ذهنم نیس..
کاش میدونستی دوباره چقدر تنها شدم...
کاش میشد هیچوقت از رفتن حرف نزد....
چی میشد اگه بی انتها بودی....
مثل کلمه
دلم میخواد واست بنویسم...
بنویسم اوج بودن من...
 تو هستی و بس...
کوچیکتر که بودم..
عشق ورویه تیکه کاغذ میکشیدم...
میدونی چه جوری؟؟؟
یه قلب میکشیدم سرخ سرخ...
یه تیر هم از توش رد میکردم یه چند قطره خون که میریخت دیگه اخرش بود...
اما حالا تموم عشق من معناش تویی...
توی کلمه کلمه اسم تو من غرقم...
توی خط به خط زاویه صورتت..
 هنوز مبهوتم...
چقدر دیر دیدمت..
چقدر زود گذشت....
اما خاطرت هنوز برام شیرین مثل روز اول...
وقتی یادت می افتم..
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۳ ، ۱۶:۲۱
سین میم
۲۲
مهر ۹۳

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها میماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل دارى
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند :::::سهراب سپهرى::::

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۳ ، ۱۸:۴۷
سین میم
۱۴
مهر ۹۳

سکوت گورستان را می شنوی؟

دنیا ارزش دل شکستن را ندارد...

میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود.

خاک آنتن نمی دهد که نمی دهد...

بی خیال نداشته هایت

بی خیال غصه هایت

به من بگو ببینم

امروز نفس کشیده ای؟

پس خوش به حالت

عمیق نفس بکش

عمیق

عشق را

زندگی را

بودن را

بچش..

ببین..

لمس کن..

و با تک تک سلولهایت لبخند بزن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۸:۵۰
سین میم
۱۴
مهر ۹۳

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ..
ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ
ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ ..
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ..
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻮﺩﻩ ﺍﯼ
ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻧﺸﻮﯼ ..
ﻣﻼﮎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻗﺪ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻌﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺩﻟﺶ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ..
ﻭ ﻛﻼﻡ ﺁﺧﺮ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺗﻤﻠﮏ ﺗﻮ ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﻮﯾﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺍﺳﺖ،
ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﺎﺯﯼ ﺑﺰﻧﯽ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۰۹:۴۲
سین میم
۱۳
مهر ۹۳

عیدقربان آمد وبازا. که قربانت شوم،،
همچو اسماعیل بفرمان خدا رامت شوم،،
حاجیان اندر دیار کعبه گشتند میهمان ،،
میزبان من بیا تا من که .مهمانت شوم،،

عیدقربان است وهرکه میدهدقربانیش،،
آرزو دارم که قربانی. قربانت شوم ،،
باغبان ازشوق گلبن میروددرخواب مست،،
گلشن باغم بیا.تامست مستانت شوم،،

دشتهاپر لاله اند و باغها پرسنبلند،،
تابه کی خواهی که مجنون بیابانت شوم،،


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۳ ، ۱۰:۰۱
سین میم