دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)
۲۶
اسفند ۹۲

مادرم در پشت در افتاده بود

می دویدم سوی او اما چه سود

تا به بالینش رسیدم ای خدا

دیدم ای دل رنگ زردش شد کبود

گرگ خونخواری به پشت بیت ما

پایه های ظلم را می کرد عمود

میخ در، در سینه اش کنکاش کرد

دید جز حب علی چیزی نبود

آتش از خانه زبانه می کشید

مادرم آتش گرفت از تار و پود

ای پرستوی علی از جا بخیز

این خلایق بدترند از قوم هود

یک نظر انداز بر من مادرا

ای که عادت کرده ای بر لطف و جود

خواستم اشکی بریزم از غمت

شد گلویم پر ز بغض و پر ز دود

پیش چشم مرتضی ای یاس عشق

با نفیر جان خود دادی سرود

بین دیوار و در و گرگان پست

حرف جد خویش را کردم شهود

ناگهان یک تازیانه از جفا

روی بازوی شما آمد فرود

با خودم گفتم ز چه ای مادرم

اشک چشم خیس تو گردیده رود

دیدم ای جان چشم تو آتش گرفت

ناله ای غمبار را کردم شنود

زین پس ای جانم همی دانم که تو

درد پهلو را کشی وقت قعود

بعد فوت جانگداز جد ما

این جماعت کافرش گشتند زود

سروده: جعفر ابوالفتحی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۲۶
سین میم