۱۶
بهمن ۹۲
مرا در جنت قلبت بده باغی که مدهوشم
اگررستم زندتیرم٬ زمین گیرت نخواهم شد
اگر ازعشق تو بگریزم ببرحکم ابد بر من
تمام عمر روحم را ز زنجیرت نخواهم شد
من ازحالم چه میدانم که فردا هم نفس دارم
که از جان بگذرم امازتصویرت نخواهم شد
همه عمرم همان دانم که من چیزی نمیدانم
ولی دل خوب میدانداسیر زخم شمشیرت نخواهم شد
شبانگاهان که میخوابم به خوابم نیز میبینم
فدای چهره ماهت٬بدان پیرت نخواهم شد
قلم برخیز ازشوقت٬که اکنون روزموعد شد
تبرهم بردلم زن باز٬درگیرت نخواهم شد
۹۲/۱۱/۱۶