۰۴
آذر ۹۳
امشب برایت می نویسم
امشب که شبی است ساکت و زیبا
چشمانم را می بندم
لبخند می زنم
لبخند میزنم به شکوه این شب
که به یاد توام باز
وباز ... و همیشه.
می اندیشم آیا لحظه ای هست که به یاد تو نباشم؟
می اندیشم به وقت اندوه
به وقت گریه ...
به وقت دلتنگی ...
به وقت خنده ...
و می بینم
که یادم چه وفادار بوده به یادت.
امشب برایت می نویسم
امشب که به اندازه یک سرزمین
بین مان فاصله است
امشب که از روحم به من نزدیکتری
مینویسم که دوستت دارم.
این دوست داشتن را چقدر دوست دارم!
۰۴ آذر ۹۳ ، ۲۰:۱۱