دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۳۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۴
اسفند ۹۲

باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟
نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم
کجای اشک یک بابا

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۳۰
سین میم
۰۳
اسفند ۹۲

چه کس دوباره ازین کوچه ها گذر کرده



که چشم پنجره هارا دوباره تر کرده ؟



که برگهای زمین خورده ی معطل را



نسیم گیسویش باز دربه در کرده



شب است و حادثه ای بی دریغ در راه است



شب است و باز کسی ماه را خبر کرده

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۰۰
سین میم
۰۱
اسفند ۹۲

گاهی چه بی اندازه دلتنگ می شوم...

و دلتنگی برایم چه واژه ی غریبی ست...

و تازه آن موقع است که دریا را می فهمم...

و باران را لمس می کنم...

و با درختان حرف می زنم...حرف هایی خودمانی از سر دلتنگی...

و شروع می کنم به رقصیدن با برگ های پاییزی...

و آواز خواندن با گنجشک های بی خانمان...

و تازه آن موقع است که قدم هایم سنگ فرش خیابان را می بوسند...

و با خود می گویم: خدا نیز جهان را از سر دلتنگی آفرید شاید...

دلتنگی واژه ی زیبایی است...

پر از اندوه و پر از حرف و پر از واژه های خیس و بی صاحب...

و من بی اندازه دلتنگم...

دلتنگ صاحب واژه های عاشقانه ام..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۴۷
سین میم