دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۶۹۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گزیده اشعار» ثبت شده است

۰۴
شهریور ۹۳


یه وقتایی...

نمیشه دست از دوست داشتن یکی برداشت....!

 

حتی وقتیکه ازش دلخوری....

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۴۴
سین میم
۰۴
شهریور ۹۳

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۲۵
سین میم
۰۳
شهریور ۹۳

با تو نمی شود که سر جنگ وکینه داشت
حتی اگر که در صف دشمن ببینمت

نزدیک تر شدی به من ازمن به من که من
حس کردنی تر از رگ گردن ببینمت

مثل لزوم نور برای درخت ها
هر صبح لازم است که حتما ببینمت

حس می کنم دو دل شده ای لحظه ای مباد
درشک بین ماندن و رفتن ببینمت....
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۵۱
سین میم
۰۳
شهریور ۹۳

بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننــــــهاده کنی

آخرالامـــــــــــر گل کوزه گــــــران خواهی شد

حالیـــــــــــا فکر سبو کن که پـــــــــر از بــاده کنی

گر از آن آدمیانــــــــــــــــی کـــه بهشتت هـــوس است

عیش بـــــــــــا آدمی ای چنــــــــــــــــد پـــــری زاده کنی

تکیه بـــــــــــــــر جــــــــای بزرگان نتـــــــوان زد به گزاف

مگر اسباب بــــــــــــــــزرگی همــــــه آمــــــــــاده کنــــــــــی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۱۵
سین میم
۰۲
شهریور ۹۳



مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوستتر دارم که چون از ره در آید مرگ
درشبی آرام چون شمعی شوم خاموش
لیک مرگ
دیگری هم هست
دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور
مرگ مردان مرگ در میدان
با تپیدن های طبل و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر
غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان
وه چه شیرین است
رنج بردن

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۹
سین میم
۰۱
شهریور ۹۳

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...
                           که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی؟!
تمام این روزها
                  با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت
                  رهایم نمی کند،
به راستی...
              عشق بزرگترین آرامش جهان است.
 


"سید علی صالحی"
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۰۲
سین میم
۰۱
شهریور ۹۳

گاهی آنقدر بدم می آید

که حس میکنم باید رفت

باید از این جماعت پُرگو گریخت

واقعا می گویم

گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا

حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،

ازاین جهانِ بی جهت که میا،که مگو،که مپرس!

گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،

گوشه ی دوری گمنام

حوالی جایی بی اسم،

بعد بی هیچ گذشته ای

به یاد نیارم از کجا آمده،کیستم، اینجا چه می کنم.

بعد بی هیچ امروزی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۳۹
سین میم
۳۱
مرداد ۹۳

شـــهادت غـــریــبانـــۀ واضـــع مکتـــب تشـــیع
"حضــــرت امــــام جعــــفر صـــادق"{علیه السلام} بــــر دنـــیایِ اســــلام تسلــــیت بــاد
کشید بند طناب و شما زمین خوردی
شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی

تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند
مگر چقدر شما با صدا زمین خوردی؟

چه عاشقانه سر کوچه ی بنی هاشم
به یاد حضرت خیرالنساء زمین خوردی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۵۶
سین میم
۳۱
مرداد ۹۳

سقوط می کنی از اوج ارتفاعی پست
سقوط می کنی از زندگانی یک دست
.
در عمق وحشت کابوس های موروثی
میان جمعیت خسته ی خرافه پرست
.
و شاعران جهان در تو جمع می گردند
که باز نوحه بخوانید در ته بن بست
.
سقوط می کنی از بالشی پر از پرواز
پراز پرنده ....که یک روز سرد می بایـَـست

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۱۱
سین میم
۳۰
مرداد ۹۳


جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه ی دفتر
غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟
شده ام باز هوایی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۶
سین میم