۲۹
مرداد ۹۴
امروز من متولد شدم…
امروز روز تولد من بود
نمی دونم شاد باشم از عمری که حالا از خالقم هدیه گرفتم و یا غمگین باشم از اینکه قدمی به مرگ نزدیک تر شدم…
راستی امروز روز نیمهء پُر عمر منه یا نیمه خالی اون؟ ولی هرچی هست عمرم تو سراشیبی افتاد با سرعت خیلی زیاد …
نمی دونم…بگذریم….
امروز روز تولد منه !
من فهمیدم که دنیا سرزمین وسیعی پرازمشکلات و سختیهاست و من هم موجودی ام وسیع تر و سخت تر از دنیا !
( ولی نه…اگه با انصاف باشم شکننده ام و ترد… خدایا خودم را به تو می سپارم)
من فهمیدم برای نسوختن درگرما باید خودتو آب و آتیش بزنی ، نه بپری وسط اون.
همون روز که توی گوش من خوندند : تو او مدی که برگردی … !
امروز فهمیدم که تقدیرم نه گیاه ، نه حیوان ، نه فرشته و جن است، نه جماد است و نه چیز دیگه ای.
قدر من انسان بودن و زندگی کردنه …
من فهمیدم که باید شکرگزار بود به خاطر همه چیزهایی که خدا به ما داده !
و باید شکرگزاربود که خدا هرآنچه را که از او میخوایم و به ما نمیده!
” خدایا در روزی که خود مقرر نمودی بر بودنم،
سپاس می گویمت و شکر گذارم که انسانم هر چند شاید به معنا آنی نباشم که هدف تو بوده ولی شکر که بنده تو هستم …. “
” تولدت مبارک “
امروز مثبت ترین روز خدا است …
امروز روز میلاد منه …
نه!! امروز روز تولد من و یک نفر دیگست …
شاید هم صدها نفر دیگر !
مبارکمون باشه شاید بهترین بهانه برای شاد بودن همون روز تولده …
۹۴/۰۵/۲۹