دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۶۹۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گزیده اشعار» ثبت شده است

۰۶
خرداد ۹۳

کوچه ای را بود نامش معرفت ...
مردمانش با مرام از هر جهت ...
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد ...
مردمش را با جهان بیگانه کرد ...
هرچه در آن کوی بود از معرفت ...
شست و با خود برد سیل بی صفت ...
از تمام کوچه تنها یک نفر ...
خانه اش ماند و خودش جست از خطر ...
رسم و راه نیک هرجا بود و هست ...
از نهاد مردم آن کوچه است ...
چونکه در اندیشه ام اینگونه ای ...
حتم دارم از بچه های آن کوچه ای ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۵۲
سین میم
۰۶
خرداد ۹۳

ﻋﺠﺐ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ !
ﺗﻨﻬﺎﺵ ﮐﻪ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ ﻣﯿﺮﯼ ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻣﯽ ﮔﯽ ﻭ ﻣﯽ
ﺧﻨﺪﯼ
ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﯼ ﺍﺯ ﮐﻨﺞ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﺘﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻣﺸﻮ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﺖ
ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﯿﮕﻪ : ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻓﯿﻖ ؟ ﺑﺎﺯﻡ ﺧﻮﺩﻣﻢ
ﻭ ﺧﻮﺩﺕ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۹
سین میم
۰۵
خرداد ۹۳

 ﺁﺭﺍﻣﻢ !
ﺍﻣﺎ
ﺁﺷﻔﺘﮕﻲ ﺍﻡ ﻧﻔﺴﻬﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻳﺴﻤﺎﻥ ﻛﺸﺎﻧﺪﻩ
ﺣﻜﻢ ﻣﺮﮒ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺍ ﻣﻬﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ !
ﭘﺲ ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﻪ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﻡ؟ !
ﻣﺒﻬﻢ ﺍﺳﺖ!
ﺍﺑﻬﺎﻡ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﻣﻲ ﺁﺯﺍﺭﺩ !
ﺩﻟﺘﻨﮕﻲ ﻫﺎﻱ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪ !!
ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻲ؟
ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻢ ! ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺍﻡ !
ﻛﻪ
ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻣﺮﺍ ﻧﻤﻲ ﭘﺬﻳﺮﺩ
ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ
ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻳﺎﺱ ﺑﻲ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ !
 ﻛﺎﺵ؟؟؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۳۸
سین میم
۰۵
خرداد ۹۳


یه شب مهتاب

ماه می‌آد تو خواب

منو می‌بره کوچه به کوچه

باغ انگوری باغ آلوچه،

دره به دره صحرا به صحرا،

اون جا که شبا پشت بیشه‌ها

یه پری می‌آد ترسون و لرزون

پاشو می‌ذاره تو آب چشمه

شونه‌می‌کنه موی پریشون…
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۸
سین میم
۰۵
خرداد ۹۳

من امشب...
دستها را برده ام بالا
و از عمق وجود خود
خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی
ولی امشب...
برای تو
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعاکردم
ومیدانم!
خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم!
دعاهایم اثردارد!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۲
سین میم
۰۵
خرداد ۹۳

ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﻭﺭﺕ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ
ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻠﺒﻢ ﻧﻔﺲ ﻣﻴﻜﺸﻲ
ﻣﻴﺎﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ

ﺩﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻟﺮﺯﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ
ﺯﻳﺮ ﺑﺎﺭﺵ ﻏﻢ ﻣﻴﻠﺮﺯﻧﺪ

ﻧﺮﻧﺞ ﺍﺯ ﺍﺳﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻣﻴﺒﺎﺭﺩ
ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﺪﺍﺳﺖ

ﻭﻣﻦ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻴﺸﻪ
ﭼﺘﺮﺕ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ
ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ
ﺩﺭﺩﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﻜﺸﺪ

ﺍﺭﺍﻡ ﻗﻠﺒﻢ
ﺩﺭﺩﻫﺎﻳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﺑﺨﻨﺪ!
************

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۲
سین میم
۰۵
خرداد ۹۳
حواسم را هر کجا پرت می کنم باز هم ...
کنار تو می افتد !
چقدر عجیب است قصه ی تو . . .  !
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۳۸
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳



 
امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است...

هوشنگ ابتهاج
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۷
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم ...
گاهی می خواهم انســــــــــان نباشم
گوسفندی باشم ، پا روی یونجه هـــــــا بگذارم ...
اما دلــــــــــی را دفن نکنم ... !
گرگی باشم ، گوسفند هـــــــا را بِدَرم
اما بدانم ، کــــــــارم از روی ذات است نه از روی هوس ... !
خفاشی باشم که شبها گـــــــــردش کنم
با چشمهـــــــــای کور ، اما خوابی را پرپر نکنم ... !
کلاغی باشم که قار قار کنم
پرهــــــــایم را رنگ نکنم و دلــــــــی را با دروغ بدست نیاورم ... !

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۹
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

 
 
 
 
ای شب
هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش ؟
یا چشم مرا ز جای برکن
یا پرده ز روی خود فروکش
یا بازگذار تا بمیرم
کز دیدن روزگار سیرم
دیری ست
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۱
سین میم