دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۶۹۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گزیده اشعار» ثبت شده است

۰۴
خرداد ۹۳

خدایا سرده این پایین
از اون بالا تماشا کن...
اگه میشه فقط گاهی
خودت قلب منو"ها"کن
خدایا سرده این پایین
ببین دستامو می لرزه
دیگه حتی همه دنیا
به این دوری نمی ارزه
تو اون بالا من این پایین
دوتایی مون چرا تنها ؟
اگه لیلا دلش گیره
بگو مجنون چرا تنها؟!!
بگو گاهی که دلتنگم
ازاون بالا تو می بینی
بگو گاهی که غمگینم
تو هم دلتنگ و غمگینی
خدایا...من دلم قرصه!!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۰۸
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

ساقیا باده گلرنگ بیار
داروی درد دل تنگ بیار
روز بزمست نه روز رزمست
خنجر جنگ ببر چنگ بیار
ای ز تو دردکشان دردکشان
دردیی که کندم دنگ بیار
من ز هر درد نمی‌گردم دنگ
دردی آن سره سرهنگ بیار
روز جامست نه نام و ناموس
نام از پیش ببر ننگ بیار
حرف رنگست اگر خوش بویست
جان بی‌صورت و بی‌رنگ بیار



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۹
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژه ات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۳۶
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳


چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

در سرای نشاید بر آشنایان بست

در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۳۳
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم / بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان / درجوارحرم عشق همه خاک شویم

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۴
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

 
 
 
مـن نـدیـدم کـه کـریـمـی بـه کـرم فـکــر کـنـد
بـه چـه مـقـدار بـه زائـر بـدهـم فـکــر کـنـد
 
از شما خواستن عشق است، ضرر خواهد کرد
هـر کـه در وقـت گـدایـی به رقـم فـکـر کـنـد
 
بـهـتـر ایـن اسـت کـه زائـر اگــر آمـد بـه حـرم
دو قـدم عـشـق بـورزد سـه قـدم فـکـر کـنـد
 
به کـف صحـن، بـه گـنـبـد، بـه غـم گـوهـرشـاد
زیر این قـبـه به هـسـتـی به عـدم فـکـر کـنـد
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۹
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

شب فراق نخواهم دواج دیبا را

که شب دراز بود خوابگاه تنها را

ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند

که احتمال نماندست ناشکیبا را

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی

روا بود که ملامت کنی زلیخا را

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۶
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

نگران آینده‌تی دلشوره داری تو هر حالتی
نمیدونی چی خوبه چی بد
نمیدونی چیکار باید کرد
مسیرت از سنگ پر میشه
دلت یه وقتایی دلخور میشه از این و اون
اما بدون که هر چی باید اتفاق بیفته، میفته یه روزی
نگران نباش!
چون هر چی که باید اتفاق بیفته، میفته یه روزی
نگران نباش!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۳
سین میم
۰۴
خرداد ۹۳

بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به بند ای گل بر اشک خونینم بخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز
چه شد آنهمه پیمان که از آن لب خندان بشنیدم هرگز خبری نشد از آن
کی آیی به برم ای شمع سحرم
در بزمم نفسی بنشین تاج سرم تا از جان گذرم
پا به سرم نه جان به تنم دِه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۳
سین میم
۰۳
خرداد ۹۳

قــــــرن هاستــ

جستجوگـــر آدم هستــم

تا لــذتــ خـــوردن یک سیبــ ســرخ را

با او تجــربه کنــــــــــم

قرن هاستــ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶
سین میم