دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۶۹۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گزیده اشعار» ثبت شده است

۲۶
خرداد ۹۳

...دلـــم کــه گــرفتـــه ســـاز مــیزنـــم ,

....گـــاهـــی بــرای دلـــــم , زیــر آواز مـــی زنـــم....

...دلـــــم کــه مـــی گــــیرد نــام تـــو را داد مــــی زنـــم....

...دلـــــم کـه مــــی گـــیرد ؛

...........گـــاهـــی فـــقط آرام......طعــــنه بـه احســـاس مـــی زنـــم.....

.......................................

...پـــــ♥ــــروا...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۷
سین میم
۲۶
خرداد ۹۳

روزی ﺧﺒﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ.

ﻫﻤﻪ
ﺳﺎﮐﻨﯿﻦ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﻗﺎﯾﻖ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ .

ﺍﻣﺎ
ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ، ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺑﻮﺩ.

ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ،

ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺕ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻗﺎﯾﻘﯽ

ﺑﺎﺷﮑﻮﻩ ﺟﺰﯾﺮﻩ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺁﯾﺎ

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺷﻮﻡ؟ »

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۴۴
سین میم
۲۶
خرداد ۹۳

شادی نمادی از زیستن آگاهانه است و
نمایشی از سپاس گزاری در برابر یزدان پاک
ستوده ترین کارها آنست که بزرگترین شادی را برای
بیشترین افراد فراهم کنیم .!
زیبایی خریدنی نیست . شادابی هدیه گرفتنی نیست.
طراوت اتفاقی نیست. همه این ها بسته به انتخاب و
تلاش توست.شاد باش و شاد زندگی کن که شاد زیستن
انتخاب است نه اتفاق

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۳۸
سین میم
۲۶
خرداد ۹۳


و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم

وقتی تو نیستی
تمام خانه ی ما درد می‌کند!

ساعت های گرانی
که پیش از عشق تو خریده بودم
از کار افتاده اند
و اینک
جز عشق تو
ساعتی به دستم نیست.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۳۸
سین میم
۲۶
خرداد ۹۳

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را

بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶
سین میم
۲۶
خرداد ۹۳

نه قلمِ هیچ تاریخ نویسی
لحظه ی ما را مــیخـــــــراشد!
.
و نه
آنقدر بزرگیم که در نقشه ها
با یک دایـــــره ی تو پـُـر
نشانمان دهند!
...
نه!
ما "اکنون" این جاییم
و
لحظه ای بعد هیچکجا نخواهیم بود!
.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۳ ، ۰۹:۱۷
سین میم
۲۵
خرداد ۹۳

امروز امروز است
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۲۸
سین میم
۲۵
خرداد ۹۳

مردی در حال مرگ بود..
وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید.
خدا: وقت رفتنه !
مرد:به این زودی ؟ من نقشه های زیادی داشتم !
خدا: متاسفم ولی وقت رفتنه.
مرد: در جعبه ات چی دارید؟
خدا: متعلقات تو را.
مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من ؛ لباسهام ، پولهایم و ......
خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند.
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند.
مرد: خانواده ودوستهایم ؟
خدا: نه ، آنها موقتی بودند.
مرد: زن و بچه هایم ؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۱۳
سین میم
۲۵
خرداد ۹۳

دانش اموز دل تو دلشـــ نبود...
معلمش قرار بود امروز شعر بنی آدم رو ازش بپرسهـــ
اما اون فقط یکی دو بیت بلد بود..
معلم رسید و کشیدش جلو ...
معلمـــ : شروعــ کن .
دانشـــ آموز :
بنی آدم آدم اعضای یک دیگرند    که در آفرینش ز یک گوهـــرند
چو عضویــ بدرد آورد روزگـــــــــار    دگر عضــــو ها را نمــــاند قرار
و سکوت کرد...
معلم: خب بقیش ؟؟؟
دانش آموز :
آغا ببخشینــ شرمندهـــ . پدرمـــ مریضهـــ و مادرمــــ همــ فوتـــ کردهـــ . همهـــ کارهایـــ خونهـــ رو دوشـــ منهـــ . همـــ باید از خواهرامـــ مراقبتـــ کنمـــ .هم پدرمــ همـــ بقیهـــ کارا...
معلمــــ  : بهـــ منــــ مربوطــــ نیستــــ . باید شعرو کاملــــ حفظــــ میکردیــــ
مشکلاتـــ تو به منـــ مربوطـــ نیستـــ .
دانش اموز:
توکز محنت دیگرانـــ بی غمیــــ
نشاید که نامت نهند آدمـــــیـــ

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۵۴
سین میم
۲۵
خرداد ۹۳

ویکتور هوگو میگه:

اگه همه اون چیزای که تو سرمه بگم ۱۰ کتابه

اما

اون چیزی که تو دلمه بگم دو کلمه هست:

دوستت دارم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۲
سین میم