و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم
وقتی تو نیستی
تمام خانه ی ما درد میکند!
ساعت های گرانی
که پیش از عشق تو خریده بودم
از کار افتاده اند
و اینک
جز عشق تو
ساعتی به دستم نیست.
تمام آنچه دانستهام همین است:
تو عشق منی
و آنکه عاشق است
به هیچ چیز نمیاندیشد...
معشوقم از من میپرسد:
«تفاوت بین من و آسمان چیست؟»
تفاوت، عشق من
این است که وقتی تو میخندی
من آسمان را از یاد میبرم
اگر دوست منی
کمکم کن تا از پیشت بروم .
اگر یار منی کمکم کن تا از تو شفا یابم .
اگر می دانستم که عشق خطر دارد دل نمی دادم .
اگر می دانستم که دریا عمیق است
دل نمی زدم .
و اگر پایان را می دانستم آغاز نمی کردم ...
آه ! ای کاش ،
روزی از خوی خرگوشی رها شوی و بدانی
که من صیاد تو نیستم،
عاشق توام.
همه محاسبات مرا در هم ریخته ای
تا یک ساعت پیش
فکر می کردم
ماه در آسمان است
اما یک ساعت است
که کشف کرده ام
ماه
در چشمان تو جای دارد
عشق یگانه ام
گریه نکن
اشک هایت می خراشد روحم را
در دنیا چیزی ندارم
جز چشم های تو و غم های خویش
وقتی که پشت فرمان نشسته ام
و سرت را روی شانه هایم می گذاری
ستارگان از مدارشان می گریزند
و آرام فرود می آیند
تا بر شیشه سرسره بازی کنند
و ماه فرود می آید تا بر شانه ات بنشیند
دراین هنگام حرف زدن زیباست
وسکوت هم
حتی گم شدن درجاده های زمستان
و راه های پرت بی تابلو هم دلپذیرست
(تمام نوشته های بالا از نزار قبانی شاعر بزرگ جهان عرب می باشد)