ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود
گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون، بر آستانم می رود
من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو
گویی که نیشی دور ازو، بر استخوانم میرود
تو می روی
برای رفتن تو راه می شوم !
تو پلک می زنی
و من
برای چشم های غم گرفته ات نگاه می شوم !
تو خسته می شوی
و من
برای خستگی تو
چه عاشقانه تکیه گاه می شوم . . . !
دلت گرفته است ؟
پا به پای گریه های تو
بغض و اشک و آه می شوم !
سکوت می کنی و من
به احترام خلوتت
به شب پناه می برم
سیاه در سیاه می شوم . . . !
همیشه آخر تمام شکوه ها
به چشم های عاشقت که می رسم
سکوت می کنم
و باز برای آسمان غم گرفته ی تو ماه می شوم ….
دلم کسی را می خواهد که به چشمهایم گوش کند
کسی که نگاهم را در باغچه ی خانه اش بکارد
و هر روز به بوته های تشنه ی احساسم آب دهد
کسی که از نگاهم بخواند که امروز هوای دلم آفتابی است یا ابری و سرد
کسی که بداند بعد از هر بار دیدنش ،
باز هم قلبم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه می تپد
کسی که دلم هر روز برایش تنگ شود
دلم کسی را می خواهد که شبیه هیچ کس نباشد !
یک نفر امد قرارم را گرفت
برگ و بار و شاخسارم را گرفت
چهار فصل من بهار بود ، حیف
باد پائیزی بهارم را گرفت
اعتباری داشتم در پیش عشق
با نگاهی اعتبارم را گرفت
عشق یا چیزی شبیه عشق بود
آمد و دار و ندارم را گرفت
ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫـﺎ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ " ﭼـــﺮﺍ " ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻦ !...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺷﮑـــﻬﺎ ﻭﺑﻐﺾ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ "... ﺩﻟﯿــﻞ " ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ !
ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ...
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩﻩ ...
ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ !!
ﺑﻬــﺂﻧﻪ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﺪ !...
ﯾﮏ" ﺩﻝ ﭘـــُﺮ "ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﻭﯾﮏ " ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺐ !"
ﮐﻪ ﻧﻪ " ﺍﻭ" ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﻫﺪ
ﻭ ﻧﻪ " ﺗﻮ " ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯽ ...
ﭘﺲ "ﺑﺪﻭﻥ " ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑــﺎﺵ !
ﻫﻤﯿﻦ
ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﻣﯽﺷﻮﻡ ﻣﺸﺘﯽ ﺧﺎﮎ...!
ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ ﺧﺸﺘﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ
ﯾﺎ ﺳﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ
ﯾﺎ ﻗﺪﺭﯼ ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ...
ﻭﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﮔﻠﺪﺍﻥ...!
ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﻏﺒﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﭘﻨﺠﺮﻩ...!
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻬﺎﯾﺖ
ﺷﺮﺍﻓﺖ
جغد نزد خدا شکایت برد :
انسان ها آواز مرا دوست ندارند .
خدا به جغد گفت :
آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند !
دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ ؛
تو مرغ تماشا و اندیشه ای !
و آنکه می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد.
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست !
اما تو بخوان….
و همیشه بخوان….
که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ ….!