دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۶۹۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گزیده اشعار» ثبت شده است

۱۸
تیر ۹۳

ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود

گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون، بر آستانم می رود

من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو
گویی که نیشی دور ازو، بر استخوانم میرود
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۶:۵۱
سین میم
۱۸
تیر ۹۳

 
 
"اگر دیوانگی کردم دلم خواست ز خود بیگانگی کردم دلم خواست

اگر که اعتماد چشم بسته به خصم خانگی کردم دلم خواست

اگر تا اوج خودسوزی پریدم نظر کرده به بال عشق بودم

اگر لب تشنه از دریا گذشتم به دنبال زلال عشق بودم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۱:۳۵
سین میم
۱۸
تیر ۹۳



تو می روی
برای رفتن تو راه می شوم !
تو پلک می زنی
و من
برای چشم های غم گرفته ات نگاه می شوم !
تو خسته می شوی
و من
برای خستگی تو
چه عاشقانه تکیه گاه می شوم . . . !
دلت گرفته است ؟
پا به پای گریه های تو
بغض و اشک و آه می شوم !
سکوت می کنی و من
به احترام خلوتت
به شب پناه می برم
سیاه در سیاه می شوم . . . !
همیشه آخر تمام شکوه ها
به چشم های عاشقت که می رسم
سکوت می کنم
و باز برای آسمان غم گرفته ی تو ماه می شوم ….

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۸:۰۸
سین میم
۱۷
تیر ۹۳

بعضــی اشــکها هستند
بــــی دلیل
بـــی بهانـــه
یـــک دفعـــه
نیمه ی شب
عجیب ، آدم را آرام مـیکنند !!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۲۳:۵۲
سین میم
۱۷
تیر ۹۳




دلم کسی را می خواهد که به چشمهایم گوش کند

کسی که نگاهم را در باغچه ی خانه اش بکارد

و هر روز به بوته های تشنه ی احساسم آب دهد

کسی که از نگاهم بخواند که امروز هوای دلم آفتابی است یا ابری و سرد

کسی که بداند بعد از هر بار دیدنش ،

باز هم قلبم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه می تپد

کسی که دلم هر روز برایش تنگ شود

دلم کسی را می خواهد که شبیه هیچ کس نباشد !

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۶
سین میم
۱۷
تیر ۹۳


یک نفر امد قرارم را گرفت

برگ و بار و شاخسارم را گرفت

چهار فصل من بهار بود ، حیف

باد پائیزی بهارم را گرفت

اعتباری داشتم در پیش عشق

با نگاهی اعتبارم را گرفت

عشق یا چیزی شبیه عشق بود

آمد و دار و ندارم را گرفت

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۵
سین میم
۱۷
تیر ۹۳

 
 
 
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدیگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخه سنگین ز بار و برگ
خامش بر آستانه محراب عشق بود
من همچو موج ابر سپیدی کنار تو
بر گیسویم نشسته گل مریم سپید
هر لحظه میچکید ز مژگان نازکم
بر برگ دستهای تو آن شبنم سپید
گویی فرشتگان خدا در کنار ما
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۰۸:۵۵
سین میم
۱۶
تیر ۹۳

ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫـﺎ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ " ﭼـــﺮﺍ " ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻦ !...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺷﮑـــﻬﺎ ﻭﺑﻐﺾ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ "... ﺩﻟﯿــﻞ " ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ !
ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ...
ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩﻩ ...
ﺩﻟﯿﻞ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ !!
ﺑﻬــﺂﻧﻪ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﺪ !...
ﯾﮏ" ﺩﻝ ﭘـــُﺮ "ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﻭﯾﮏ " ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺐ !"
ﮐﻪ ﻧﻪ " ﺍﻭ" ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﻫﺪ
ﻭ ﻧﻪ " ﺗﻮ " ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯽ ...
ﭘﺲ "ﺑﺪﻭﻥ " ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑــﺎﺵ !
ﻫﻤﯿﻦ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۳:۵۸
سین میم
۱۶
تیر ۹۳

ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ‌ ﺧﻼ‌ﺻﻪ‌ ‌ﮐﻨﻨﺪ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ‌ ﻣﺸﺘﯽ‌‌ ﺧﺎﮎ...! ‌

ﮐﻪ‌ ﻣﻤﮑﻦ‌ ﺑﻮﺩ ﺧﺸﺘﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﯾﮏ‌ ﺧﺎﻧﻪ
ﯾﺎ ﺳﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﯾﮏ‌ ﮐﻮﻩ
ﯾﺎ ﻗﺪﺭﯼ ﺳﻨﮕﺮﯾﺰﻩ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ...

ﻭﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﮔﻠﺪﺍﻥ...!
ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﻏﺒﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﭘﻨﺠﺮﻩ...!
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﮔﺰﯾﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻬﺎﯾﺖ
ﺷﺮﺍﻓﺖ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۰:۳۶
سین میم
۱۶
تیر ۹۳

جغد نزد خدا شکایت برد :
انسان ها آواز مرا دوست ندارند .
خدا به جغد گفت :
آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند !
دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ ؛
تو مرغ تماشا و اندیشه ای !
و آنکه می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد.
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست !
اما تو بخوان….
و همیشه بخوان….
که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ ….!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۱
سین میم