دلتنگی های آدمی را گاهی حتی باد هم ترانه ای نمی خواند.
وقتی رویاها تسلیم
سرنوشت می شوند
احساس می کنی تنهایی ات از حجم ایمانت فراتر رفته است.
دلتنگی های آدمی گاهی خلوتی می خواهد و بغضی مهیای شکستن!
گاهی سکوتی می خواهد و نجوایی که زیر و بمش برای هیچ گوشی غریبه نباشد.
گاهی مشتی دانه می خواهد برای کبوتری.
نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن
عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش
عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید
خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
گاهی می شــــود در مقابل آینه می ایستمــــ...
خیره به چشم های درون آیـــــنه
آرام زیر لب زمزمه می کــــنم : " مـــراقب خــــودت باش "
مـــن ِ درون آیـــــنه ، مثل همیشه به برق چــــشم هایم
لبخند می زنــــد و با شیطنت می گــــوید : " باشه ،
باشـــه ، مواظــبم "
این عمق تــــنهایی این روزهای من است
نه کسی هست بگوید مراقب خودت باش
و نه کسی هست بگوید مواظبت هستم
مـــنم و خــــودم ....
آیــــنه و تـــنهایی