دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۶۹۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گزیده اشعار» ثبت شده است

۱۶
آبان ۹۳

ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺩﻡ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﯿﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩﻥ ؛
ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ،
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻤﺎﻧﯽ
ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﯼ !...
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻔﯽ
یعنی؛ ﺟـــــــﻬﻨﻢ ..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۳ ، ۰۹:۲۸
سین میم
۱۵
آبان ۹۳

دلتنگی های آدمی را گاهی حتی باد هم ترانه ای نمی خواند.

وقتی رویاها تسلیم سرنوشت می شوند

احساس می کنی تنهایی ات از حجم ایمانت فراتر رفته است.

دلتنگی های آدمی گاهی خلوتی می خواهد و بغضی مهیای شکستن!

گاهی سکوتی می خواهد و نجوایی که زیر و بمش برای هیچ گوشی غریبه نباشد.

گاهی مشتی دانه می خواهد برای کبوتری.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۳ ، ۱۱:۰۳
سین میم
۱۲
آبان ۹۳

 
 

کربلا
می خواهم  پرخوری کنم...
چــه پـــر خــوری خوبـیـست خـوردن   حسرتت کربلا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۳ ، ۱۰:۰۲
سین میم
۱۱
آبان ۹۳


حسین جان گوشه ی چشمی که حرف ها دارم

دلم گرفته ٬ فقط شوق کربلا دارم …

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۷:۵۹
سین میم
۱۱
آبان ۹۳


گفتمش نقاش

نقشی بکش از زندگی 
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن
عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم 
راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش
عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۰۹:۵۳
سین میم
۰۵
آبان ۹۳

سکوت نکردم که فراموشت کنم

نمی خواهم از یادم بروی....

اشک نمی ریزم

تا.......

لحظه های نبودنت را ابری کنم

تنها...تنها...

لحظه های با تو بودن را مرور می کنم

و...به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها

نمی دانی چه غمگینم

در این تاریکی شبها

چه بی تابانه دلگیرم

نمی دانی که گاهی عاشقانه

در تب رویای تو آرام می گیرم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۱۷:۳۸
سین میم
۰۵
آبان ۹۳

دلتنگی نه حرف حالیش می شود
نه نگاه
نه گفتن مداوم دوستت دارم
دلتنگی یک سکوت می خواهد
یک آغوش
که بوی عطر تو را تنها داشته باشد
که بدانی دور که شد ٬
هنوز هم آغشته باشد از بوی تو
دلتنگی٬ امنیت می خواهد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۱۱:۵۵
سین میم
۰۴
آبان ۹۳




خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۹:۴۲
سین میم
۰۴
آبان ۹۳

در چشمانم تنهایی ام را پنهان می کنم

در دلم ، دلتنگی ام را

در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را

در لبخندم ، غصه هایم را

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۸
سین میم
۰۳
آبان ۹۳

گاهی می شــــود در مقابل آینه می ایستمــــ...


خیره به چشم های درون آیـــــنه

آرام زیر لب زمزمه می کــــنم : " مـــراقب خــــودت باش "


مـــن ِ درون آیـــــنه ، مثل همیشه به برق چــــشم هایم

لبخند می زنــــد و با شیطنت می گــــوید : " باشه ،

باشـــه ، مواظــبم "


این عمق تــــنهایی این روزهای من است

نه کسی هست بگوید مراقب خودت باش

و نه کسی هست بگوید مواظبت هستم

مـــنم و خــــودم ....

آیــــنه و تـــنهایی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۷
سین میم