دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۵۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار معاصر» ثبت شده است

۰۹
ارديبهشت ۹۳

نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار .
ریخت از پرتو لرزنده ی شمع
سایه ی دسته گلی بر دیوار .

همه گل بود ولی روح نداشت
سایه ای مضطرب و لرزان بود 
چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه
گوئیا مرده ی سرگردان بود !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۰۹
سین میم
۰۹
ارديبهشت ۹۳


وقتی یه مردادی رو فریب میدی...
قبل از اینکه بگی چقدر احمق بود...
بگو چقدر آدم بود ...
که به من عوضی اعتماد کرد...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۵۱
سین میم
۰۸
ارديبهشت ۹۳

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد
دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها
و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد
پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت
خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد
خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد
چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی
سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد
حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من
غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد
نمی خواهد بپرسی حال و روز واژه هایم را
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

سید علیرضا جعفری

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۴۰
سین میم
۰۸
ارديبهشت ۹۳

دیگه من دست خودم نیست
تو شدی تموم دنیام

می خوام از تو رد شم
اما باز می بینم تو رو می خوام

چه کنم دست خودم
نیست دستم از تو می نویسه

دست من نیست اگه
چشمام بی تو میباره و خیسه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۲۲
سین میم
۰۸
ارديبهشت ۹۳

جان منی چه بهره که در بر نبینمت
تاج منی چه سود که بر سر نبینمت

از سرو ناز گرچه تمنای سایه نیست
لیکن دریغ اگر سر و سرور نبینمت

سنگین دلا کز آینه ات می کنم قیاس
آهی نمی کشم که مکدر نبینمت

کان خزف شدم تهی از گوهر شعف
کاری مکن که در صف گوهر نبینمت

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۴۰
سین میم
۰۸
ارديبهشت ۹۳

رودها در جاری شدن

و علف ها در سبز شدن معنا پیدا می کنند

و انسان ها

همه انسان ها

با عشق!

پس بار خدایا بر من رحم کن

بر من که می دانم ناتوانم رحم کن

باشد که غذایی برای خوردن نداشته باشم

باشد که لباسی برای پوشیدن نداشته باشم

باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم

اما نباشد

هرگز نباشد

که عشق نباشد!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۳۰
سین میم
۰۸
ارديبهشت ۹۳

عشق، شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد

گفتگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد

داستان دلبران آغاز کرد
آرزویی در دل شیدا نهاد

رمزی از اسرار باده کشف کرد
راز مستان جمله بر صحرا نهاد

قصهٔ خوبان به نوعی باز گفت
کآتشی در پیر و در برنا نهاد

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۲۵
سین میم
۰۸
ارديبهشت ۹۳

جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل، سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود

عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا می زد ولی بیهوده بود

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۲۰
سین میم
۰۷
ارديبهشت ۹۳

چـــــند روزیِ هســــت کــه دلـــمـــ خیـلــــی گــــرفتــــه. . .
. . . . .نمــــیدونــمـــ  چـــــرا. . . .؟

ولـــــــی هــــر چــــه هســــــت "خـــــ♥ــــــدا"بهـــــــتر مــــــی دونـــه

بــه قـــــول مـــــرحـــومـ حــــاج "آقــــای دولابـــــی"

. . . .هــــــر وقــــت "غُـــصه دار" شـــــدیــــد. . . "استــ♥ــــغفار" کنیـــــد

اَستَغفِــــ♥ـــــرُالله

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۱
سین میم
۰۷
ارديبهشت ۹۳

اگر جای مروت نیست، با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ، بیرون را تماشا کن

دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار
همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن

چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن

من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آید
به " آه عشق " کاری برتر از اعجاز عیسا کن

خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۲۳
سین میم