ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺳﭙﯿﺪﻩ ؛ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﺳﻦ ﻭ ﺷﺒﻨﻢ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﻗﻪ ﮔﻨﺪﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﻩ ﻣﺮﯾﻢ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺯﮐﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﯾﮏ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﯼ ﺯﯾﺒﺎ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺩﺭﯾﺎ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﮐﯽ ﮐﻮﺛﺮ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﺷﺒﻨﻢ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺶ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻬﺘﺎﺏ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺳﭙﯿﺪﻩ ؛ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﺳﻦ ﻭ ﺷﺒﻨﻢ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﻗﻪ ﮔﻨﺪﻡ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﻩ ﻣﺮﯾﻢ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺯﮐﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﯾﮏ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﯼ ﺯﯾﺒﺎ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺩﺭﯾﺎ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﮐﯽ ﮐﻮﺛﺮ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻤﺮ ﺷﺒﻨﻢ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺶ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﺍﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻬﺘﺎﺏ
لحظه هایی هستند
که هستیم
چه تنها ، چه در جمع
اما خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود
همانجا که می خواهد
بی صدا
بی هیاهو
همان لحظه هایی که
قلمت را بردار ،
بنویس از همه خوبیها ، زندگی , عـشق ، امیـــد
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا است
گل مــریــم ، گـل رز
بنویس از دل یک عاشق بی تاب وصال
از تـمنـــا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس که چون یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد
قلمت را بردار ، روی کاغذ بنویس :
زندگی با همه تلخی ها شیرین است ...!!
"علی صوفی"
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
تا سحر امشب بر بالین من
امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه ی غم ناگهان بر دل نشست
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
آه ای یاران بفریادم رسید
ورنه مرگ امشب بفریادم رسد
ترسم آن شیرینتر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم رسد