میخوای رد شم ازت اما نمیشه
حوالی نگاهت جاده ای نیست
مثه میدون مین میمونه چشمات
گذشتن از تو کارساده ای نیست
نمیتونم برم بعدش ببینم
که پر میشه تموم جای خالیم
من از دستای تو چیزی نمی خوام
بجز پر کردن دستای خالیم
میخوای رد شم ازت اما نمیشه
حوالی نگاهت جاده ای نیست
مثه میدون مین میمونه چشمات
گذشتن از تو کارساده ای نیست
نمیتونم برم بعدش ببینم
که پر میشه تموم جای خالیم
من از دستای تو چیزی نمی خوام
بجز پر کردن دستای خالیم
دفتر آتش می زنم امشب، نمی دانی چرا؟!
ماجرا از چهره ام امشب نمی خوانی چرا؟!
در مسیر ِ زندگــی با من کســی همراه نیست
هرکسی راه ِ خودش را می رود، گمراه نیست
روزگاری گفتــه بــودم مــــی روم تا انتهــــــا
می روم تا سرزمین و دشت و صحرای ِ خدا
می روم آنجا که بین ِ عاشق و معشوق نیست،
تار مــوئی فاصله! در بینـشان صندوق نیست
با حساب ِ هیچ کس کاری ندارد هیچ کس
بهر ِ هم یک ذره آزاری ندارد هیچ کس
ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا طلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران پرواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم
عاشقم ، اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
مــن کجا ؟
عشـــق کجا ؟
کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی
در قناریها نگه کن
در قفس تا نیک دریابی
کزچه در آن تنگناشان
باز شادیهای شیرین است...
کمترین تحریری از یک زندگانی
آب نان آواز ور فزونتر خواهی از آن
گاهگه پرواز
ور فزونتر باز هم خواهی
بگویم باز
آنچنان بر ما به نان و آب تنگسالی گشت
که کسی به فکر آوازی نباشد
اگر آوازی نباشد
شوق پروازی نخواهد بود
(دکتر شفیعی کدکنی)
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ - ﻓﻴﺜﺎﻏﻮﺭﺱ
ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻌﺎﺩﻻﺕ ﺍﺳﺖ !
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ - ﻧﻴﻮﺗﻦ
ﺭﺍﺯ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ !
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ - اﺩﻳﺴﻮﻥ
ﭼﺮﺍﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭼﺮﺍﻍ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
!
چهره ها با اشک زیبا می شود عشق با تصویر معنا میشود
عشق یعنی دل سپردن در الست ازمی وصل الهی مست مست
عشق یعنی ذکر ناموس خدا یا علی گفتن به زیر دست و پا
عشق یعنی جلوه ی صبر خدا شرم ایوب نبی از مرتضی
عشق بر دل ها شهامت میدهد عشق برغمها حلاوت می دهد
عشق بر دلها فرمان می دهد عاشق جان داده را جان می دهد
عشق باعث شد که دل سامان گرفت پشت درب خانه زهرا جا گرفت
عشق یعنی انقلاب فاطمه از کبودی چشم خواب فاطمه
عشق یعنی عشق ناب فاطمه بیت الاحزان خراب فاطمه
عشق یعنی صحبت بی واهمه حیدر در بند پیش فاطمه
فاطمه گویاترین فریاد عشق روح سبز عاطفه، همزاد عشق
ای دلت پر نور تر از آفتاب ای کلامت عشق را تفسیر ناب
موج زن در هر کلامت شط نور خطبه هایت شرح ناب خط نور
حرفهایت مرهم زخم علی خطبه ات برّان چو شمشیر ولی
مظهر یکتا پرستی جز تو کیست راز نامکشوف هستی جز تو کیست
رخ نهان می کرد از شرم تو ماه پیش تو خورشید گم می کرد راه
مریم از تو معرفت آموخته چشم بر دست تو هاجر دوخته
دست اعجاز تو موسی آفرین بر تو گوید صد چو موسی آفرین
آب کوثر اشکهای چشم توست آتش دوزخ نشان خشم توست
ای شب تردید را صبح یقین آفتاب آسمانی در زمین