فاطمه گویاترین فریاد عشق روح سبز عاطفه، همزاد عشق
ای دلت پر نور تر از آفتاب ای کلامت عشق را تفسیر ناب
موج زن در هر کلامت شط نور خطبه هایت شرح ناب خط نور
حرفهایت مرهم زخم علی خطبه ات برّان چو شمشیر ولی
مظهر یکتا پرستی جز تو کیست راز نامکشوف هستی جز تو کیست
رخ نهان می کرد از شرم تو ماه پیش تو خورشید گم می کرد راه
مریم از تو معرفت آموخته چشم بر دست تو هاجر دوخته
دست اعجاز تو موسی آفرین بر تو گوید صد چو موسی آفرین
آب کوثر اشکهای چشم توست آتش دوزخ نشان خشم توست
ای شب تردید را صبح یقین آفتاب آسمانی در زمین
در تنور عشق چون بگداختی با علی با قرص نانی ساختی
با علی آن سوی باور رفته ای تا خدا با بال حیدر رفته ای
در فصول بی بهار عاطفه آمدی با کوله بار عاطفه
آمدی در وادی لبریز ظلم ای بهار عدل در پائیز ظلم
آمد و با خامه ای از جنس درد عشق را بر لوح دل ترسیم کرد
ای فروغ دیدگان بو تراب نور نابی نور نابی نور ناب
در سر سودایی من شور توست حیرت آیینه از منشور توست
شاعر : نعمت الله شمسی پور