چشم هایش چه مهربان بودند
چشم هایی که مال مردم بود
و مرا برق چشم جادویش
باز می کشت و بار چندم بود
و نوشتم به روی قلبش، سخت
سنگ قلب مرا شکستی تو
باز من خیره توی چشمانت
باز هم آمدی و رفتی تو
و چنین گفت و توی گوشم ماند
خواب هایت پر از صدایم باد
توی آن ساحل نگاه تو
پر از جای رد پایم باد
و نوشتم به روی شن ها زود
مهربانم همیشه با من باش
عشق مغرور و پر امیدی که
کرده خانه، میان این تن باش
یکی از موج های بازیگوش
جای پای تو را بغل میکرد
جای پای تو را خودش میشست
ولی اینکار را بی دغل میکرد
و من اینجا کنار این ساحل
به صدای تو گوش می کردم
جام ها را به افتخار تو
پر و هر لحظه نوش می کردم
چه شبی بود، امان از این شب ها
که دلم را ز سینه ام بردی
و دگر بعد از آن عزیزدلم
خواب شیرین ز دیده ام بردی
کاش خوبم، دوباره بنویسی
دوستت دارم و دلم تنگ است
جنس عشقم عزیز خوب من
همچو فرهاد و تیشه و سنگ است!!!