دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۴۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار ناب» ثبت شده است

۱۴
تیر ۹۳

 
 


مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۸:۲۴
سین میم
۱۳
تیر ۹۳

آدم به زمین آمد این حادثه رویا نیست
این فرصت بی تکرار عشق است معما نیست
تا خواب حقیقت را صدگونه روایت کرد
هر قول سکوتش را تعبیر نهایت کرد
ما ساده ترین تفسیر از پیچ وخم عشقیم
با لذت حیرانی همراه غم عشقیم
آنان که در آیینه از هیچ نترسیدند

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۲۲:۴۸
سین میم
۱۳
تیر ۹۳

 
‫شده تا نیمه ی شب در بزنی، وا نکنند؟
یا دری را شده با سر بزنی ، وا نکنند؟!

پشت در، بید بلرزی و به جایی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی ، وا نکنند؟!

روی یک پله ، درِ خانه‌ی بی‌فرجامی
بتپی ، قلب کبوتر بزنی ، وا نکنند؟!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۴
سین میم
۱۳
تیر ۹۳

 
 
اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم

گفتی اسرار در میان آور
کو میان اندر این میان که منم

کی شود این روان من ساکن
این چنین ساکن روان که منم
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۲
سین میم
۱۲
تیر ۹۳

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۲:۴۱
سین میم
۱۲
تیر ۹۳

دلت را خانه ی ما کن، مصفا کردنش با من



به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با من


اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را


بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من


بیفشان قطره ی اشکی که من هستم خریدارش


بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۵:۱۹
سین میم
۱۲
تیر ۹۳


به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.

به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید. 

به باد گفتم عشق چیست؟ وزید. 

به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید. 

به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد. 

و به انسان گفتم عشق چیست؟ 

اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!! 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۳ ، ۰۹:۱۶
سین میم
۱۱
تیر ۹۳

سایه شدم، و صدا کردم:
کو مرز پریدن‌ها، دیدن‌ها؟ کو اوج "نه من"، دره "او"؟
و ندا آمد: لب بسته بپو
مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت
و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد!
دستم در کوه سحر "او" می‌چید، "او" می‌چید
و ندا آمد: و هجومی از خورشید
از صخره شدم بالا

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۵
سین میم
۱۱
تیر ۹۳

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم

این چنین عشق تو در سینه نگهداشت منم

          آنکه در ناز فرو رفته و شاداب توئی

          آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم

آنکه هرگز نگشود دفتر احساس توئی

آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۲۰:۳۴
سین میم
۱۱
تیر ۹۳

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
 زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سر مغرور من ! با میل دل باید کنار آمد

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۵
سین میم