۱۳
تیر ۹۳
شده تا نیمه ی شب در بزنی، وا نکنند؟
یا دری را شده با سر بزنی ، وا نکنند؟!
پشت در، بید بلرزی و به جایی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی ، وا نکنند؟!
روی یک پله ، درِ خانهی بیفرجامی
بتپی ، قلب کبوتر بزنی ، وا نکنند؟!
تو بدانی که یکی هست که بیطاقت توست
باز تا طاقت آخر بزنی ، وا نکنند؟!
خندهای کردم و گفتم : دل من! گریه نکن
تو اگر صد شب دیگر بزنی ، وا نکنند!
این در بسته ، عزیز دل من! بسته به توست
شده باور کنی و در بزنی، وا نکنند؟!
یا دری را شده با سر بزنی ، وا نکنند؟!
پشت در، بید بلرزی و به جایی برسی
که تهِ فاجعه پرپر بزنی ، وا نکنند؟!
روی یک پله ، درِ خانهی بیفرجامی
بتپی ، قلب کبوتر بزنی ، وا نکنند؟!
تو بدانی که یکی هست که بیطاقت توست
باز تا طاقت آخر بزنی ، وا نکنند؟!
خندهای کردم و گفتم : دل من! گریه نکن
تو اگر صد شب دیگر بزنی ، وا نکنند!
این در بسته ، عزیز دل من! بسته به توست
شده باور کنی و در بزنی، وا نکنند؟!