با تو سخن می گویم
رساتر از همیشه
و تو حرفهایم را می شنوی
روشن تر از هر روز
بگذار از عشق سخن نگویم
بگذار وسعتش را در حصار کلمات محدود نکنم
چرا که من عشق را با کلام در نیافتم
با تو سخن می گویم
رساتر از همیشه
و تو حرفهایم را می شنوی
روشن تر از هر روز
بگذار از عشق سخن نگویم
بگذار وسعتش را در حصار کلمات محدود نکنم
چرا که من عشق را با کلام در نیافتم
ایـــــــــن روزهـــــــــا دوســـــــــتــــــــ داشتــــــــن
بــــــــه حـــــــراج گذاشــــــــــته شده اســـت
همـــــه بــــه همـــــ ، بـــــی بهــــــــانه
میـــگویـــــــند دوستــــت دارم
برای همـــــــــین اگـــــــر روزی
جـــــــایی
کســــــی
ازصمیم قلـب
گفتـــــــ دوستـــــــــت دارم
لــبــخند می زنیــــــم و می گوییــــــــم.
ممنــــون...
عشق را به مدرسه بردند تا کتک بزنند.
تنها دوست عشق در مدرسه، درس هندسه بود.
از شیمی فقط زاج سبز به یادش ماند
و از فیزیک هرگز هیچ نفهمید.
سر گشته ای به ساحل دریا،
نزدیک یک صدف،
سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است !
***
گوهر نبود - اگر چه - ولی در نهاد او،
چیزی نهفته بود، که می گفت ،
از سنگ بهتر است !
***
جان مایه ای به روشنی نور، عشق، شعر،
از سنگ می دمید !
انگار
دل بود ! می تپید !
اما چراغ آینه اش در غبار بود !
***
دستی بر او گشود و غبار از رخش زدود،
خود را به او نمود .
آئینه نیز روی خوش آشنا بدید
با صدا امید، دیده در او بست
صد گونه نقش تازه از آن چهره آفرید،
در سینه هر چه داشت به آن رهگذر سپرد
سنگین دل، از صداقت آئینه یکه خورد !
آئینه را شکست !
مهرداد بهار
بی عشق هیچ فلسفه ای در جهــــــان نبود
احســــاس در " الهــــه ی نازِ بنــــــان " نبود
بی شک اگرکه خلق نمی شد "گناهِ عشق"
دیگر خـــــدا به فکـــرِ "شـبِ امتحـــان" نبود
بنشین رفیــــق! تــــا که کمی درد دل کنیم
انـــــدازه ی تو هیـــــــچ کسی مهربان نبود
مرا در جنت قلبت بده باغی که مدهوشم
اگررستم زندتیرم٬ زمین گیرت نخواهم شد
اگر ازعشق تو بگریزم ببرحکم ابد بر من
تمام عمر روحم را ز زنجیرت نخواهم شد
من ازحالم چه میدانم که فردا هم نفس دارم
که از جان بگذرم امازتصویرت نخواهم شد
همه عمرم همان دانم که من چیزی نمیدانم
ولی دل خوب میدانداسیر زخم شمشیرت نخواهم شد
شبانگاهان که میخوابم به خوابم نیز میبینم
فدای چهره ماهت٬بدان پیرت نخواهم شد
قلم برخیز ازشوقت٬که اکنون روزموعد شد
تبرهم بردلم زن باز٬درگیرت نخواهم شد