دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)
۱۹
فروردين ۹۴

یک روز مرا از خودم قرض بگیر و سعی کن دیر پس بدهی.

مرا از خودم بگیر و دورم کن از این دنیایی که برایم خودم درست کرده ام.

خودکار آبی را از لای انگشت هایم بیرون بیاور و به جایش آب نبات چوبی دستم بده.

این همه کاغذ دست نویس را از روی میزم بردار و به جایش یک دفترچه نقاشی صد برگ بگذار.

مداد رنگی ها هم کامل باشد لطفاً!

می خواهم خوش نقش و نگار ترین رویا های فراموش شده ام را نشانت بدهم.

مرا ببر به بزرگترین پارک این شهر و درخت ها را نشانم بده و بگو تو یک روز دیوانه این ها بودی.

کنارشان شعر می گفتی و زیر سایه بلند ترینشان بود که عاشق شدی.

برایم کفش کتانی تازه بخر و همراهی ام کن تا یک کوه بلند.

مهم نیست قله اش چقدر مرتفع باشد.

فقط باید بتوانم کمی از آن بالا بروم.

باید یادم بیاید چطور می شود با کمک سنگ و چوب و کبریت و کتری سیاه سوخته قدیمی،

خوشمزه ترین چای دنیا را توی استکان ریخت.

من دلم را به تو امانت می دهم.

و خواهش می کنم همان طور که تحویل گرفته ای پس نده.

قبول می کنی؟