یک
روز مرا از خودم قرض بگیر و سعی کن دیر پس بدهی.
مرا از خودم بگیر و دورم
کن از این دنیایی که برایم خودم درست کرده ام.
خودکار آبی را از لای انگشت
هایم بیرون بیاور و به جایش آب نبات چوبی دستم بده.
این همه کاغذ دست نویس را از روی میزم بردار و به جایش یک دفترچه نقاشی صد برگ بگذار.
مداد رنگی
ها هم کامل باشد لطفاً!
می خواهم خوش نقش و نگار ترین رویا های فراموش شده
ام را نشانت بدهم.
مرا ببر به بزرگترین پارک این شهر و درخت ها را نشانم
بده و بگو تو یک روز دیوانه این ها بودی.
کنارشان شعر می گفتی و زیر سایه
بلند ترینشان بود که عاشق شدی.
برایم کفش کتانی تازه بخر و همراهی ام کن تا
یک کوه بلند.
مهم نیست قله اش چقدر مرتفع باشد.
فقط باید بتوانم کمی از آن بالا بروم.
باید یادم بیاید چطور می شود با کمک سنگ و چوب و کبریت و کتری
سیاه سوخته قدیمی،
خوشمزه ترین چای دنیا را توی استکان ریخت.
من دلم را به
تو امانت می دهم.
و خواهش می کنم همان طور که تحویل گرفته ای پس نده.
قبول می کنی؟