نمی
دانم چرا مردم فکر می کنند تنهایی باید چیز بد و وحشت آوری باشد.
برای کسی که تنهایی را دوست داشته باشد،
تنها ماندن یعنی یک بعد از ظهر سکوت.
یعنی
یک شب قدم زدن به طول تمام خانه و بی خواب ماندن. برای کسی که از تنهایی
نمی ترسد،
تنهایی یعنی رها کردن دیگران به حال خودشان. کاش آدم ها بدانند که گاهی چقدر به تنهایی احتیاج دارند.
همه آدم ها می خواهند گاهی با خودشان
باشند،
با خودشان حرف بزنند،
با خودشان کتاب بخوانند و با خودشان ساعتی پیاده روی کنند.
وقتی تنهاییِ آدم حسابی قد بلند شد،
می شود با خیال راحت
دستی به سر و رویش کشید و راهی اش کرد بین دیگران.
می شود به این آدم رعنای
درون که در تنهایی رشد کرده تا به اینجا برسد حسابی افتخار کرد.
بعد،
تنهاییِ قد بلند آدم می تواند برای دیگران از کتاب هایی که خوانده و راه
هایی که رفته ساعت ها حرف بزند.
دست تنهایی آدم دیگر خالی نیست.
پر است از
لحظه هایی که بلد اند از هیچ،
یک عمر امید و شادی بسازند.
شک ندارم آدمی که مدتی،
هرچند کم و کوتاه،
با تنهایی اش زندگی کرده است همان آدم قدرتمند قصه هاست.
لطفا به وبلاگ منم سری بزنید.فقط نظر یادتون نره.
باتشکر