افسانه آغاز را .....
از تابش چشم تو باور کردم....
افسون دلبستن....
اسرار خواستن....
جنون به هم پیوستن.....
در فصلی که عجیب باد به برگ وداع یاد می داد.....
مرگ....
از کوچ حضور تو باورم شد.....
حسرت تنها ماندن......یخ بستن........در خود شکستن.......
در فصلی که عجیب بنفشه به باغ
بودن می آموخت.....