۱۳
خرداد ۹۳
دلم تنگ است ، نمی دانم ز تنهایی
... پناه آرم کدامین سوی
! پریشان حالم و بی تاب می گریم
... و قلبم بی امان محتاج مهر توست
... نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
! به دنبال تو همچون کودکی هستم
... و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را
... که شاید اندکی آرام گیرد دل
دلم تنگ است و تنهایی به لب می آورد جانم
بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل
که بی پروا تلنگر می زند بر من و می گوید به من
نزدیک نزدیکی به دنبال تو می گردم ، به سویت پیش می آیم
!!! چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم
... پناه آرم کدامین سوی
! پریشان حالم و بی تاب می گریم
... و قلبم بی امان محتاج مهر توست
... نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من
! به دنبال تو همچون کودکی هستم
... و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را
... که شاید اندکی آرام گیرد دل
دلم تنگ است و تنهایی به لب می آورد جانم
بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل
که بی پروا تلنگر می زند بر من و می گوید به من
نزدیک نزدیکی به دنبال تو می گردم ، به سویت پیش می آیم
!!! چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم