خیلی دیر شد ...
دیدی مُردی ... دیدی الکی به این در و اون در می زدی ... هی گفتم گوش نکردی ...
دیدی هیچ کس نتونست کاری برات بکنه ... دیدی الکی به این دنیا دل بستی؟
دیدی خودت موندی و خودت ... /
به عزت و شرف لااله الله ...
بلند بگو لا اله الله ...
«من و نبرید ... من هنوز برا خودم کاری نکردم ...
.............................................................................
ناگهان چقدر زود دیر می شود . . . .
در شب بی کسیم یاد تو مهتاب من است
محبت چه واژه غریبی
دنیا چه لغت عجیبی
عشق چه زیبا و چه خوبی
شادی چه واژه دروغی
تنها چه کلمه آشنایی
اشک همیشه تو با مایی
غم در وجود ما پرزندگی مثل صدف مثل درمرگ همیشه با ماست
مردن از غم من کاست خدای بزرگ و بی رقیب برای من تکیه ای هست و امیدپرواز برام یه آرزوست
رفتن به آسمون و نزدیک شدن به یک دوست
سلام اول و آمدن و بودن خداحافظی فقط برای رفتن
پس والسلام ای روزگار بی وفا...
معشوق به سامان شد تا باد چنین باد
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد
زان لب که همی زهر فشاندی به تکبر
اکنون شکر افشان شد تا باد چنین باد
آن غمزه که بد بودی با مدعی سست
امروز بتر زان شد تا باد چنین باد
آن رخ که شکر بود نهانش به لطافت
اکنون شکرستان شد تا باد چنین باد
حاسد که چو دامنش ببوسید همی پای