۱۰
خرداد ۹۳
به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو میدیدم
که چشمان تو می افتد به دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاک نَمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ایکاش ، از آب و گِلی دیگر
طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر.
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو میدیدم
که چشمان تو می افتد به دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاک نَمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ایکاش ، از آب و گِلی دیگر
طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را ، غافلی دیگر.