دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۸۰۴ مطلب با موضوع «دلکده» ثبت شده است

۰۴
فروردين ۹۳

گفتم اگه نبینمت می پره فکرت از سرم

بازم ندیدمت ولی نشد که از تو بگذرم

گفتم اگه نبینمت شاید فراموشت کنم

نمیشه تنها بمونم ، نمیشه خاموشت کنم

بعد از تو روزگار من اسیر تاریکی شده

تنهایی و غصه و غم با دل من یکی شده

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۲۷
سین میم
۰۴
فروردين ۹۳

کودکی کنجکاو میپرسید:                       

ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا
آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج
پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش
بی ادب! این به تو نیامده است

رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت:
عین و شین است و قاف، دیگر هیچ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۴
سین میم
۰۴
فروردين ۹۳

سیمین بهبهانی :

یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم

هجرش دهم, زجرش دهم ، خوارش کنم، زارش کنم

از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین

صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری

از رشک آزارشدهم ، وز غصه بیمارش کنم

بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۰۹
سین میم
۰۳
فروردين ۹۳

گفتم به دام اسیرم، گفتا که دانه با من
گفتم که آشیان کو، گفت آشیانه با من

گفتم که بی بهارم، شوق ترانه ام نیست
گفتا بیا به گلشن، شور ترانه با من

گفتم بهانه ای نیست، تا پر زنم به سویت
گفتا تو بال بگشا، راه بهانه با من

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۴۲
سین میم
۰۳
فروردين ۹۳

الــــیس!!!!
بیا!!!!!
دنیا عجب جای عجیبی است.....
قاصدک هایش هم هرزه شده اند...
فوتشان که می کنی با آرزوهایت لاس می زنند

تو دنیا هیچکس شبیه حرفهایش نیست
تو دنیا همیشه تر وخشک با هم میسوزند
تو دنیا همیشه کاسه ای زیرنیم کاسه است
تو دنیا نمیتوانی به کسی چیزی بیاموزی همه نمیدانند وبابت نمیدانم هایشان پول میگیرند
تو دنیا بیدسایه اش را به زمین میفروشد
تو دنیا پراز دستهایست که خسته نمیشوند از نگه داشتن نقاب
تو دنیا بهشت را دوست دارندولی عجیب از مرگ میترسند
تو دنیا شیطان از شیطان بودنش دست میکشد

این دنیا هیچ وقت عوض نمیشود مگر..

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۳۷
سین میم
۲۷
اسفند ۹۲

می خواهم زندگی ام را تصفیه کنم

تا هر چه می ماند خوبی های من و تو باشد

می خواهم از نو ببیینم

تا هر چه می بینم زیبایی باشد

می خواهم فرش های خاک گرفته زندگی را بتکانم

تا رنگ ها و طرح های اصیلش نمایان گردد

می خواهم سختی ها را درز بگیرم

تا هر چه آسان گرفتن است رو بیفتد

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۰۶
سین میم
۲۳
اسفند ۹۲



جلسه محاکمه عشق بود

و قاضی عقل ،

و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود

یعنی فراموشی ،

قلب تقاضای عفو عشق را داشت

ولی همه اعضا با او مخالف بودند

قلب شروع کرد به طرفداری از عشق

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۰۲
سین میم
۲۱
اسفند ۹۲


تماشایی تـرین تصویـــــر دنیا می شوی گاهی

دلم می پاشد از هم ، بس که زیبا می شوی گاهی

حضور گاه گاهت بازی خورشید بــا ابر است

که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را

ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی

دلت پاک است امـــــــا بـا تمـــــام سادگیهایت

به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

تو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست

تـــو هـــــم مانند آدم زود اغوا می شوی گـاهی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۰۴
سین میم
۲۱
اسفند ۹۲

شبى از پشت یک تنهایى نمناک و بارانى
ترا با لحجه ى گلهاى نیلوفر صدا کردم
تمام شب براى باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوى نقره اى در کوچه هاى آبى احساس
تورا از بین گلهایى که در تنهایى ام روئید, با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبى ترین موج تمناى دلم گفتى:
دلم حیران و سرگردان چشمانى است رؤیایى...
و من تنها براى دیدن زیبایى آن چشم
تورا در دشتى از تنهایى و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۵۲
سین میم
۱۷
اسفند ۹۲

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویه آهویی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار درمانده
تا یادم نرفته است بنویسم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۲۶
سین میم