دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)
۱۲
بهمن ۹۲

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را


بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشیان جداست


دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت


تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
 خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب

 

شعر : زنده یاد فریدون مشیری



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۳۴
سین میم
۱۲
بهمن ۹۲


حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم

 


گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!

 


روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم


 

در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم


 

روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم


 

پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم


 

بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم

 


من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟

 

شاعر : امید صباغ نو

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۳۰
سین میم
۱۰
بهمن ۹۲

دقیقه های مرا پر کن ازخیال خودت

دقیقه ای که تهی باشد از تو مال خودت

اگرچه اهل هیاهو نبوده ام هرگز

مرا بیا و بشوران به قیل و قال خودت

به بوی سیب تو راهی دراز آمده ام

رسیده ام که بخوانی به سیب کال خودت

فقط بخاطر این سال های طولانی

بمان بقدر فقط اندکی مجال خودت

به دور گردنت ای گل اگر وبالی نیست

ببند عاشقیم را بجای شال خودت

دلیل عشق و جنون را چقدر می پرسی

تو خود جواب تمامی به این سؤال خودت

مرا اگرچه رها می کنی به حال خودم

رها نمی کنم اما تو را به حال خودت

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۲۹
سین میم
۰۹
بهمن ۹۲

 

من از خدا کــــه تـــو را آفرید ،  ممنونم

از آن که روح به جسمت دمید، ممنونم

از آن که مثل بت کوچکی تراشت داد

از آن که طــرح تنت را کشید ممنونم

تو راه میروی اندام شهر می لرزد

من از تمــام درختان بیـــد ممنونم

در این غروب ، در این روزهای تنهایـی

از اینکه عشق به دادم رسید، ممنونم

من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت

و آن کـــه آمد و او را خریـد ،  ممنونــــم

من از نگاه پریشان آن زلیخـــایی

که خواب پیرهنم را درید، ممنونم

چقدر خوب و قشنگی! چقدر زیبایی!

من از خدا کـــه تـــو را آفرید، ممنونم

 

فرامرز عرب عامری

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۷
سین میم
۰۹
بهمن ۹۲

می‌خواهم و میخواستمت، تا نفسم بود

میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

 

عشق تو بسم بود، که این شعلهٔ بیدار


روشنگر شب های بلند قفسم بود

 

آن بخت گریزنده دمی‌ آمد و بگذشت


غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

 

دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر


تنها نفسی‌ با تو نشستن هوسم بود

 

باﷲ، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست


حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود

 

سیمای مسیحایی‌ اندوه تو، ای عشق

در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

 

لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم

رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود

 

شاعر : زنده یاد فریدون مشیری

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۴
سین میم
۰۹
بهمن ۹۲

بوسیدمت که ببینم چه می شود

با بوسه های تو دینم چه می شود

 

بوسیدمت که ببینم زمان عشق

تکلیف شک و یقیینم چه می شود

 

این پل که بین مجاز و حقیقت است

در آسمان و زمینم چه می شود

 

با دست عقل که چیزی نمی شود

پای دلم بنشینم چه می شود؟!

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۳۹
سین میم
۰۹
بهمن ۹۲

بگذار با صفای تو من زندگی کنم

 
در گوشه ی صدای تو من زندگی کنم

پیش از تو بی بهانگی ام مثلِ مرگ بود


بگذار تا برای تو من زندگی کنم


من هر چه دیده ام،همه نیرنگ و رنگ و ننگ 

بگذار با وفای تو من زندگی کنم


پیش از تو،شوق زندگی از دست رفته بود

بگذار پا به پای تو من زندگی کنم


دنیایی از طراوت و دریایی از صفا

ای کاش در هوای تو من زندگی کنم

 

شاعر : سهیل محمودی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۳۴
سین میم
۰۷
بهمن ۹۲

دریافت
حجم: 3.32 مگابایت
توضیحات: هواتوکردم...محمد علیزاده

**************

هواتو کردم، من حیرون تو این روزا هواتو کردم

دلم میخوادت، میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم

هوایی میشم، همون روزا که می بینم هوامو داری

میخوام بدونم تا کی میخوای ببینی و به روم نیاری

دلمو دست تو دادم،‌ من دلتنگ احساسی

نمی ذاری که تنها شم، تو رو من خیلی حساسی

دلمو دست تو دادم، دلمو آسمونی کن

همیشه مهربون بودی، دوباره مهربونی کن

چه روزا حالمو دیدی، چه شبایی که رسیدی،

تو صدای دل تنهای منو شنیدی

تو که دردامو میدونی، تو که چشمانو میخونی

بده بازم به دل من یه نشونی

دلمو دست تو دادم،‌ من دلتنگ احساسی

نمی ذاری که تنها شم، تو رو من خیلی حساسی

دلمو دست تو دادم، دلمو آسمونی کن

همیشه مهربون بودی، دوباره مهربونی کن

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۵۲
سین میم
۰۵
بهمن ۹۲

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
  عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام! 

محمدعلی بهمنی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۵۵
سین میم
۰۵
بهمن ۹۲

کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی

بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی
آه وقتی که  توچشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد
روح  گل رنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم

بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است

 فریدون مشیری

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۵۰
سین میم