۱۰
ارديبهشت ۹۴
پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید
من که رفتم بنشینید و … هوارم بزنید
باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد
بنویسید که: “بد بودم” و جارم بزنید
من از آیین شما سیر شدم … سیر شدم
پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید
دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!
خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید
آی! آنها! که به بی برگی من می خندید !
مرد باشید و … بیایید … و … کنارم بزنید