۱۶
مرداد ۹۳
زندگی شاید شعله ای است که درونت روشن میشود...
زندگی شاید حدس یک اتفاق تلخ باشد از ماه ها پیش...
زندگی شاید رفتن بی بازگشت باشد...
گم شدن محض...
زندگی شاید غرق شدن در دریای بی رحمی ها باشد
دست و پا زدن در بی وفایی ها...
زندگی شاید نقطه ی پایانی باشد که
تمام تورا"تمام"میکند..…
مگر یک آدم چقدر میتواندبماند؟مگرچقدرمیتوان نرفت.."بی هوا" نفس کشید..؟
مگر یک آدم چقدر میتواند بغض بخورد,خشم بکشد,گریه هضم کند..؟
چقدرمیتوان با ظلم بی سپر جنگید؟...
آخر ته یک کوچه...انتهای یک خیابان...کم می آوری..زانو میزنی!
تمام احساست را فدا میکنی...مگر چقدرمیتوان فدا نکرد...؟
تا کی میتوان دل خوش کرد به بودن هایی که هماهنگ جامیزنند؟؟
چقدر میتوان ازفردایی که می آید...از آینده نترسید؟
آدم است دیگر کم می آورد...
آدمم دیگر"کم"می آورم!........