۰۶
مرداد ۹۳
کبوتری است کلماتم
به جستجوی مکانی،
آشیانه ای مگر بر پا کند.
می گشاید و می گستراند بال
تا کند پرواز، پرواز، و بازهم پرواز.
ترانه ام ترانه ایست آزاد
می خواهد تا سپارد او خود را
به هر آنکس که گشایدش دستی
و به هر کس که در سرش دارد حال و هوای اوج.
بی ابتدا و انتها زنجیری است ترانه ام
و در هر حلقه اش خواهید یافت
برای همه انسانهای دیگر ترانه ای.
بیا تا با یکدگر ترانه سر دهیم
برای همه انسانهای روی زمین.
بخوانیم که ترانه کبوتری است
که پرواز می کند و اوج می گیرد،
بال می گشاید و می گستراند
تا کند پرواز، پرواز و باز هم پرواز.
ویکتور خارا
۹۳/۰۵/۰۶
به نماز می ایستم و پنج تکبیر می زنم بر دنیا و هر آنچه مرا از نوازش نسیم رحمتت دور می سازد. می خواهم حسن ختام میهمانی ات، ابتدای آشنایی تازه ام با تو باشد.
اکنون به مدد عبورم از باغ صیام، عطر گل های تازه عبودیّت را آن چنان در سر دارم که بیدارتر از همیشه، می بینمت. چه شیرین است طعم میوه های آسمانی تو، آن هنگام که دست بر قنوت نماز عید بر می داریم و تو را زمزمه می کنیم:
«اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیر...»
«دارد به خنده چشم جهان باز می شود یعنی که عید فطر تو آغاز می شود»
عید فطر بر شـــــما مبــــــــارک باد
مدیریت وبلاگ روانشناسی اشنا
ashena92.roomfa.com