۱۵
تیر ۹۳
ای جان فدای نرگس مستت...
چه خوانمت؟...
دل بردی از من و چه کنم؟...
گو چه دانمت؟...
دل تنگ صحبتت شده ام...
زودتر بیا...
باز آ که در فراق و غمت...
خون ببارمت...
دل تنگی ام بریده امان...
ناله می کنم...
آرامشم...بگو که کجایی؟...
بیابمت...از من مرنج...
که رنجش تومی کشد مرا...
ای تا ابد آرام جان من...
عذر خواهمت....*
به جای تمام آن ها که شبیه من به خواب غفلتند...
این سیصد و سیزده را به توان بی نهایت...شرمسار توام....
چه خوانمت؟...
دل بردی از من و چه کنم؟...
گو چه دانمت؟...
دل تنگ صحبتت شده ام...
زودتر بیا...
باز آ که در فراق و غمت...
خون ببارمت...
دل تنگی ام بریده امان...
ناله می کنم...
آرامشم...بگو که کجایی؟...
بیابمت...از من مرنج...
که رنجش تومی کشد مرا...
ای تا ابد آرام جان من...
عذر خواهمت....*
به جای تمام آن ها که شبیه من به خواب غفلتند...
این سیصد و سیزده را به توان بی نهایت...شرمسار توام....
۹۳/۰۴/۱۵