حسنی نگو جوون بگو
علاف و چش چرون بگو
موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه
نه سیما جون ، نه رعنا جون
نه نازی و پریسا جون
هیچ کس باهاش رفیق نبود
تنها توی کافی شاپ
نگاه می کرد به بشقاب !
باباش می گفت : حسنی میری به سربازی ؟
نه نمی رم نه نمی رم
به دخترا دل می بازی ؟!
نه نمی دم نه نمی دم
گل پری جون با زانتیا
ویبره می رفت تو کوچه ها
گلی چرا ویبره میری ؟
دارم میرم به سلمونی
که شب برم به مهمونی
گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین
یه کمی به من سواری می دی؟!
نه که نمی دم
چرا نمی دی ؟
واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم و زرنگم
اما تو چی ؟
نه کار داری ؛ نه مال داری ؛ فقط هزار خیال داری !
موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه واه واه
در واشد و پریچهر
با ناز اومد توو کوچه
پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟
مامان پری ، از اون بالا
نگاه می کرد تو کوچه را
داد زد و گفت : اوی ... بی حیا !
برو خونه تون تو را بخدا
دختر ریزه میزه
حسابی فرز و تیزه
اما تو چی ؟
نه کار داری ؛ نه مال داری ؛ فقط هزار خیال داری
موی ژلی ، ابرو کوتاه ، زبون دراز ، واه...