۱۰
تیر ۹۳
به جست و جوی تو
بر درگاه ِ کوه میگریم،
در آستانه دریا و علف.
به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ئی
که
آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.
. . . . . . . . . . . .
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تاچند
تا چند
ورق خواهد زد؟
جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است.و جاودانگیرازش رابا تو درمیان نهاد.پس به هیئت گنجی در آمدی:بایسته وآزانگیزگنجی از آن دستکه تملک خاک را و دیاران رااز این ساندلپذیر کرده است!نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد
متبرک باد نام تو -
و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را...
شاملو
۹۳/۰۴/۱۰