از "نسیــــــم"خنکایی مــــی ماند,که بر پوست می نشیند.از درخت,کنده ای که خسته گیِ کسی را در می کند.از مسافر,غباری که بر راه ته نشین می شود.و از منمرغ مقلدی,که مدام خاطره هامان را تکرار می کند."شهریار بهروز"