۰۶
خرداد ۹۳
گاه گاهی دل من می گیرد
می شود تنگ تر از هر چه دلتنگی ناب
می شود پر ز غم عشق و تمنای سراب
گاه گاهی دل من می گیرد
می شود تنگ تر از تنگ پر آب
که در آن ماهی تکدانه اقامت دارد
و به اندازه اعماق دل من تنهاست
گاه گاهی دل من می گیرد
می شود تنگ تر از غنچه گل
که در آن صبح امید
خبر از قاصدکی می جوید
که کجا ماند نسیم ؟
گاه گاهی دل من می گیرد
بیشتر تنگ غروب
که دل اهل صفا بارانیست
نفس من اما
نیست چون اهل طراوت سرسبز
دست آنان فقط از باغ خدا گل چیده ست
دست من اما سیب !
وای از سیب !
از سیب !