۰۱
خرداد ۹۳
شانه ی زخمی مرا خوشتر ازاین ترانه نیست
"اسب نفس بریده را طاقت تازیانه نیست....."
...آی زمانه تا به کی در پی رنجش منی
طفل پدر ندیده را حوصله ی بهانه نیست...
می روم ونمی رود باور رفته ام ز یاد...
وه که جوانی مرا حاصل یک جوانه نیست...
نه قایقی،نه شاخه ای،نه برگ اوفتاده ای...
جز آه سرد رفتگان در آب رودخانه نیست
هرچه که می روم چرا به روز خود نمی رسم
مگر در این مسافرت جز سفرشبانه نیست؟؟؟
اگرچه ظهرخستگیست تکیه به سایه ها مکن
که این زمانه گریه هم درانتظارشانه نیست...
باورسنگ خورده رامیوه "شمین " طلب مکن
کزتن خشک شاخه ها توقع جوانه نیست...
((فرامرز میرشکار))