۲۴
ارديبهشت ۹۳
روزها یکی پس از دیگری به پایان
می رسند...
و در پی روزها
عمر من...
خسته نباشی سرنوشت....!
می بینی؟!
دست در دستان تو
تمام راه را بیراهه رفتم
شنیدم کسی می گفت:
چشمانت را ببند!
اعتماد کن...
به قیمت تمام روزهای رفته
چشم هایــم را بستم...
اعتماد کردم...!
بهای سنگینی داشت اعتماد !
روزی...
چشمانم را باز کردم؛
چیزی به نام " عشـــــق "
در راهِ همپا شدنِ با تو
به تاراج رفته بود