دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . . :(

دلنوشته

سلام به وبگاه من خوش امدید.
نظر یادتون نره
باذکر صلوات کپی شود.
***************************
بعضی حـــــرفا رو نمیشه گفت ... باید خـــــورد !

ولی بعضی حرفـــارو ... نه میشه گفت ... نه میشه خـــورد !

می مــونه سَــــرِ دل !


میشه دلتنگــــــی ، میشه بغــــض ، میشه سکــــــوت ،

میشه همــــون وقتی که خـــودتم نمیـــدونی چه مــــرگته !

**به ویلاگ جدیدمون هم سری بزنید خالی از لطف نیست **

http://ashtibaketab.blog.ir

همچنین خوشحال میشم از نظرات و پیشنهاداتتون هم بهره ای ببریم

با سپاس از همراهان همیشگی

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۸ بهمن ۹۴، ۰۹:۴۶ - مهدی ابوفاطمه
    :)

۸۰۴ مطلب با موضوع «دلکده» ثبت شده است

۱۰
آذر ۹۴


خداوندا ...

خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۹:۴۵
سین میم
۲۴
شهریور ۹۴
یک دریا آب نمی تواند یک کشتى را غرق کند مگر این که به داخل آن نفوذ پیدا کند. مشابه آن، انرژی هاى منفى موجود در دنیا نمی تواند شما را از پاى در آورد مگر این که به درون شما راه پیدا کنند .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۰
سین میم
۲۴
شهریور ۹۴
هر قدر سنم بیشتر می شود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت می دهم.
از این رو هر چقدر مسن تر می شوم بیشتر از زندگی لذت می برم ...
حذف کردن آدم ها از زندگیم به این معنی نیست که ،
از آنها متنفرم!!
معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم ...
هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند ...
لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را،
مسموم می کنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم ...
زندگی به من آموخت که هر اشتباهی تاوانی دارد ،
وهر پاداشی بهایی ...
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۷
سین میم
۲۴
شهریور ۹۴
اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد
هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۳۰
سین میم
۲۹
مرداد ۹۴


امروز روز میلاد منه
روزی که به امر خدا زمینی شدم ...حس عجیبی دارم حسی که برخلاف سالهای دیگه من به قهقرای غم نبرده ... خدایا این حس دوست دارم
امسال چیزی فهمیدم که عاشق خودم شدم عشقی که من به همه چیزای خوب رسوند...
حس میکنم متولد شدنم بی سبب نبوده ...من متولد شدم تا در زمین رسالتی رو که برعهده م هست رو انجام بدم  واون برام خیلی مهمه
رسالت من انسان بودنه ...
باید با عشق ورزیدن ومحبت به مخلوقات خالق یکتام جهان رو پرکنم
من انسانم  واز این رسالت سرشار از شورم
اینو تازه درک کردم ...حیف که دیر درکش کردم  ... وصد شکر که قبل از ، از دست دادن فرصت زندگی به اون رسیدم
پس پیش بسوی هدفم با تمام انرژیم...عاشقتم خدا

 

احساس عجیب
حجم: 3.99 مگابایت
توضیحات: بهنام صفوی
 
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۷
سین میم
۲۹
مرداد ۹۴

امروز من متولد شدم…

 امروز روز تولد من بود

نمی دونم شاد باشم از عمری که حالا از خالقم هدیه گرفتم و یا غمگین باشم از اینکه قدمی به مرگ نزدیک تر شدم…

راستی امروز روز نیمهء پُر عمر منه یا نیمه خالی اون؟ ولی هرچی هست عمرم تو سراشیبی افتاد با سرعت خیلی زیاد …

نمی دونم…بگذریم….

امروز روز تولد منه !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۱
سین میم
۲۸
مرداد ۹۴

شب تولد من است

ومن در حریم امن توام ای امام غریب

...اشک در چشمانم حلقه زده اما روی دعا کردن ندارم ، دلم غصه دارد ،

غصه ی جوانی ام که دارد می گذرد ، چه حاصلی ست مرا؟

یکبار دیگر مرداد به پایان رسید ...

غروب شد ودوباره دلم گرفت ،

چه غروب سنگینی است،دارم به دنیا می آیم من ...

این من پر از آرزو ،لبریز وپر از جوشش...پرخروش ...

این من انگار آرام بی قرار

این من گرم آتشین ...

این من خیلی ساده ...

خدا کند یکسال دیگر دنیا سرم کلاه نگذارد مرا سرگرم بازی ها ،سرگرم آدمک ها

*
*

من گرم عشقم هنوز...هنوز در حوالی دلم قدم میزنم ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۵
سین میم
۱۳
مرداد ۹۴

حتی نشد که “گاه به گاهش” شوم …نشد…

میخواستم خراب نگاهش شوم ، نشد
بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم ، نشد

میخواستم که در دل شب ها ستاره ای
چرخان به گرد صورت ماهش شوم ، نشد

میخواستم که وقت هم آغوشِ او شدن
حتی فدای حس گناهش شوم ، نشد

میخواستم دریچه ی پژواک خنده اش
یا آیینه مقابل آهش شوم ، نشد

گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم
بی چشمداشت ! پشت و پناهش شوم ، نشد

میخواستم حادثه باشم برای او …
شیرین و تلخِ قصه راهش شوم ، نشد

میخواستم به شیوه ی ایثار و معجزه
قبله برای قلب و نگاهش شوم ، نشد

گفتم به خود ” همیشه ” ی او شوم ولی !
حتی نشد که ” گاه به گاهش ” شوم ، نشد…!

عباس عسگری پور

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۴
سین میم
۰۸
مرداد ۹۴

جای خالی نبودنت میکوبـد بر دلم
اگر نیایی همین روزها ویرانه میشوم ..!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۵
سین میم
۲۸
تیر ۹۴
اجازه....
اجازه میگیرم.
برای همه چیز.
برای دیدن عکس میان بچه ها.
برای زل زدن به چشمانت.
چقدر کلنجار میروم!
با خودم.
با خیالم.
با تو....
گاهی ساعتها به خیالت خیره میشوم.
تا باور کنم میشود.
که اجازه داده‌ای.
که نمیرنجی.
یا....
مطمئن شوم
راضی هستی که نگاهم را به چشمانت بدوزم.
راستی کسی نمیداند!
حتی خودت!
تا دستم به عکست میخورد،
تا ورق میزنم،
تا... .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۹:۱۵
سین میم