ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ :
ﺷــُـﻤﺎﯾﯽ ﮐـﻪ ﺗﺎ ﺩﻮﺭﺕ ﺷــُـﻠﻮﻍ ﻣﯿــﺸﻪ "ﺟــَـﻮ "
ﻣﯿــﮕﯿﺮﺗـِـﺖ ....
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑــــــــﺎﺷﻪ ﺗــَـﻨﻬﺎ ﮐـــــﻪ ﺷــُـــﺪﯼ " ﺑـُـﻐﺾ"
ﻧــﮕﯿــﺮَﺗﺖ.
امروز امروز است
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی
از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی
کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش
امروز هرچقدر نفس بکشی
مردی در حال مرگ بود..
وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید.
خدا: وقت رفتنه !
مرد:به این زودی ؟ من نقشه های زیادی داشتم !
خدا: متاسفم ولی وقت رفتنه.
مرد: در جعبه ات چی دارید؟
خدا: متعلقات تو را.
مرد: متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من ؛ لباسهام ، پولهایم و ......
خدا: آنها دیگر مال تو نیستند آنها متعلق به زمین هستند.
مرد: خاطراتم چی؟
خدا: آنها متعلق به زمان هستند.
مرد: خانواده ودوستهایم ؟
خدا: نه ، آنها موقتی بودند.
مرد: زن و بچه هایم ؟
خدا: آنها متعلق به قلبت بود.
دانش اموز دل تو دلشـــ نبود...
معلمش قرار بود امروز شعر بنی آدم رو ازش بپرسهـــ
اما اون فقط یکی دو بیت بلد بود..
معلم رسید و کشیدش جلو ...
معلمـــ : شروعــ کن .
دانشـــ آموز :
بنی آدم آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهـــرند
چو عضویــ بدرد آورد روزگـــــــــار دگر عضــــو ها را نمــــاند قرار
و سکوت کرد...
معلم: خب بقیش ؟؟؟
دانش آموز :
آغا
ببخشینــ شرمندهـــ . پدرمـــ مریضهـــ و مادرمــــ همــ فوتـــ کردهـــ .
همهـــ کارهایـــ خونهـــ رو دوشـــ منهـــ . همـــ باید از خواهرامـــ
مراقبتـــ کنمـــ .هم پدرمــ همـــ بقیهـــ کارا...
معلمــــ : بهـــ منــــ مربوطــــ نیستــــ . باید شعرو کاملــــ حفظــــ میکردیــــ
مشکلاتـــ تو به منـــ مربوطـــ نیستـــ .
دانش اموز:
توکز محنت دیگرانـــ بی غمیــــ
نشاید که نامت نهند آدمـــــیـــ