۱۰
اسفند ۹۲
دست های خواهش مرا بگیر
با خودت مرا ببر دلم گرفته است....
از دیار قلب های کاغذی
از جماعتی که فکر هایشان بوی پول می دهد
پول را به روی چهره های ما نمایش غرور می دهند!
با خودت مرا ببر
سوی آب!
سوی افتاب!
سوی محفلی که بی ریاست!
سمت محفلی که با صدای عشق آشناست!
سمت محفلی که لحظه های سبز بودن خداست...
با خودت مرا ببر دلم گرفته است...!
۹۲/۱۲/۱۰