۰۹
ارديبهشت ۹۳
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی
گره از کار فروبستهی ما بگشایی
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو
من به جان آمدم اینک تو چرا مینایی
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۲۵