۱۳
اسفند ۹۳
بیا به هم قول بدهیم مرزها را محدودتر کنیم مثلا فقط تو بمانی همینجا ،در چهار دیواری من.
من جایی نروم که از تو دورم کند.
انگار حسی در دلم فرو می ریزد که تمام خاطرات نابم را از یاد برده ام .
از هرچه بگذرم از تو گذشتن کار من نیست.
وقتی آنقدر نزدیکی که مثل ضربان قلبم احساست می کنم و آنقدر دور که باید برای دیدارت حافظه ام را دوره کنم .
میدانم تو همیشه ماندن را انتخاب میکنی حتی وقتی که ناگزیر رفتنی پس رهایم نکن .
من تمام خودم را به تو سپرده ام و حالا آرام آرام از حافظه ی خودم هم پاک می شوم .
من در انتظار یک معجزه ام…!!
*متن های ادبی رادیو هفت*
۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۴۱